اگر به خانه ی من آمدی

بی‌ تمدنی

مزد گورکن

رابطه بین مرد و زن


سیمون دوبووار و ژان پل سارتر
رابطه بین مرد و زن در عمل یک رابطه استثماری است

این دو ادیب، فیلسوف، جامعه‌شناس، اگزیستانسیالیست فمینیست در سال ۱۹۲۹ با هم آشنا شدند و خیلی زود به‌هم نرد عشق باختند. آن ها مدت ۵۱ سال، یعنی تا سال ۱۹۸۰ که سارتر مرد، با هم عاشقانه زندگی کردند، ولی هیچ‌گاه ازدواج نکردند، تعهد اخلاقی به‌معنای رایج اجتماعی نسبت به هم نداشتند و بچه‌ای هم نیاوردند.

آلیس شوارتزر: و این تصمیم ـ اگر چنین تصمیمی گرفته شده ـ که صاحب اولاد نشوید؟ یا اینکه شاید برای هر دو شما امری کاملاً بدیهی بوده؟

سیمون دوبووار: برای من که کاملاً بدیهی بود. البته نه سبب اینکه من از بچه‌ها خوشم نمی‌آید… موقعی که من هنوز خیلی جوان بودم و تصمیم داشتم با پسرعمویم «ژاک» یک زندگی عادی زناشویی آغاز کنم، طبیعی است که فکر بچه را هم کرده بودم. اما رابطه من با سارتر به شکلی بود ـ بر شالوده‌ای روشنفکرانه بود نه قراردادی، خانواده‌ای یا چیزی دیگر ـ که من هرگز آرزوی داشتن فرزندی را نکردم. من علاقه چندانی نداشتم که کپیه‌ای از سارتر داشته باشم؛ خود او برایم کافی بود! ـ و علاقه‌ای هم نداشتم که کپیه‌ای از خودم داشته باشم ـ من برای خودم کافی بودم. نمی‌دانم، آیا پاسخ سؤال شما داده شد یا نه؟

ژان پل سارتر: موقعی که جوان بودم اصلاً فکرش را هم نکرده بودم که صاحب فرزند شوم.

......................

سیمون دوبووار: فکر جدا از هم زندگی کردن از آنجا به وجود آمد که ما هر دو نمی‌خواستیم خودمان را گرفتار یک خانه کرده باشیم. ما در هتل زندگی می‌کردیم.
من اصلاً نمی‌توانستم تصور داشتن یک آپارتمان را داشته باشم. در آن زمان ما نه‌تنها مایل نبودیم با هم زندگی کنیم بلکه اصولاً نمی‌خواستیم در جایی ساکن باشیم.

......................

سیمون دوبووار: مردان هیچ‌گاه مانند زنان فکر نمی‌کنند.

ژان پل سارتر: شما همیشه این مطلب را به من گفته‌اید.

سیمون دوبووار: بله، دقیقاً.

ژان پل سارتر: شما باید اقرار کنید که در این مورد اعتمادی به من ندارید.

سیمون دوبووار: مثلاً آنچه «آلیس» اخیراً در این مورد که دیگر به سبب مزاحمت‌های بسیار نمی‌تواند در خیابان‌های رم گردش کند گفته جزو تجربیات شما به عنوان یک مرد قرار ندارد. و موقعی که من این مطلب را برایتان تعریف کردم گفتید: «حرف‌هایی که شما برایم تعریف می‌کنید چندان به من ربط پیدا نمی‌کند؛ زیرا در مقابل زنان هرگز حالت تهاجمی نداشته‌ام.»

....................

سیمون دوبووار: فکر می‌کنم مسئله «رهایش» زنان باعث شده که مردان بیش از گذشته حالت خصمانه‌ای نسبت به زنان پیدا کنند و نسبت به زمان ما، تجاوزکارتر، مزاحم‌تر، طعنه‌زن‌تر و نفرت‌انگیزتر شده‌اند.

......................

ژان پل سارتر: به این ترتیب است که من معتقدم رابطه بین زن و مرد و یا مرد و زن ـ هر طور که میل شماست ـ در عمل یک رابطه استثماری است. ولی من نمی‌دانم غیر از آنکه مسئله را به این شکل برملا کنم چه کاری ممکن است از دستم برآید.

دروغ

دروغ

دروغ عبارتست از یک عامل روانی اجتماعی مانند تلفظ شفاهی یا غیر شفاهی که با آن فرد سعی می کند به طور کم و بیش عمدی، ایمان نامشابه به آنچه که سازنده آن به حقیقتش مومن است در ذهن دیگران وارد کند.

دروغ معمولا بیانی خلاف واقع و یا کتمان یک واقعیت است و عملی است که فرد کم و بیش به طور عمدی سعی می کند گفتار یا عمل نادرست را در ذهن دیگران درست و حقیقی جلوه دهد. دروغ در واقع سخن و مطلبی است که مطابق با واقع و حقیقت نیست یعنی بین آنچه که توسط فرد بیان می شود و آنچه در جهان خارج وجود دارد در رابطه منطقی و صحیح وجود ندارد.

 

چنان چه صورت ظاهر و باطن اشخاص یكی باشد، شناختنشان مشكلی را برای فرد ایجاد نمی كند؛ لیكن واقعیت این است كه برخی از مردم دروغ می گویند. به علاوه، باید توجه داشت كه منظور ما، اشخاصی نیستند كه ناخواسته دست خوش اوهام و اشتباه می شوند و نمی توانند درستی را از نادرستی تشخیص دهند؛ بلكه منظور اشخاصی است كه آگاهانه و عمداً متوسل به دروغ گویی و دیگر فریبی می شوند.

چون انسانها را بر اساس اظهاراتشان مورد قضاوت قرار می دهیم، به همین دلیل در صورت مواجه شدن با اطلاعات نادرست، بدون تردید قضاوت ما نیز اشتباه خواهد بود.

 

چرا دروغ می گوییم؟ روان شناسان، برخی از مهم ترین دلایلی را که باعث می شود دروغ بگوییم، این گونه فهرست می کنند:

می خواهیم از درگیری پرهیز کنیم.

نمی خواهیم باعث خشم یا صدمة کسی بشویم.

نمی خواهیم احساسات کسی را جریحه دار کنیم.

می خواهیم کسی را تخریب یا روحیه اش را تضعیف کنیم.

می خواهیم احترام و تحسین دیگران را جلب کنیم.

دوست داریم به قدرت بیشتری برسیم.

نمی خواهیم با حقیقت تلخی دربارة خودمان مواجه شویم.

دوست نداریم به اشتباهات مان اعتراف کنیم.

می خواهیم فعلا روی قضیه ای را بپوشانیم، به این امید که شاید بعدا اوضاع، بهتر شود.

جالب این که خیلی از مواقع، ممکن است نیت شخص دروغ گو هم خیرخواهانه باشد، هر چند که دروغ گویی در اکثر مواقع، ریشه در خود شخص و خودخواهی شخص دروغ گو دارد.

 

دروغ گویی یک صفت ناپسند است که بعضی از افراد بدان مبتلا هستند و در میان بعضی چنان شایع است که گویی به صورت عادت تلقی می شود. اکثر والدین از این امر شکایت دارند که علی رغم این که تمام امکانات خود را برای تربیت صحیح فرزندشان بکار برده اند و برای راست گویی آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیده اند، با این وجود، فرزندشان دروغ می گوید.

باید توجه داشت که این لغزش از دوران کودکی پایه گذاری شده است. زیرا وقتی کودک در روزهای اول زندگی توانایی سخن گفتن را پیدا می کند و قادر به حرف زدن می شود، حتی اگر دروغ بگوید، چون سخن او برای والدین شیرین است، در نتیجه، با خنده و شادی از او استقبال کرده و او را مورد تشویق قرار می دهند. غافل از این که همین امر موجب رشد این نابهنجاری در کودک می شود و بدین سان شخصیت کودک شکل می گیرد.

دروغ معمولا بیانی خلاف واقع و یا کتمان یک واقعیت است و عملی است که فرد کم و بیش به طور عمدی سعی می کند گفتار یا عمل نادرست را در ذهن دیگران درست و حقیقی جلوه دهد دروغ گویی بیشتر جنبه آموختنی (اکتسابی) دارد زیرا انسان ها فطرتا و ذاتا دروغگو نیستند، بلکه دروغگویی را از محیط زندگی خود مانند خانواده، مدرسه و بطور کلی از اجتماع آموخته اند.

حتی می توان به جرات گفت که پایه و اساس دروغگویی (بخصوص در کودکان و نوجوانان) از خانواده شروع می شود. از سن ۵ یا ۶ سالگی به بعد افراد از نظر رشد ذهنی به مرحله ای می رسند که به تدریج می توانند حرف راست را از دروغ تشخیص دهند. از این دوره به بعد صفت دروغگویی در بعضی از افراد شکل می گیرد و گاهی بر اثر شدت زیاد به شکل بیماری در می آید که قسمتی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد. دروغگویی و پیامدهای دروغ گویی مانند سایر بیماری های روانی و عاطفی، ابتدا از یک مساله ساده کوچک آغاز می شود و چنانچه به موقع درمان نشود، به یک بیماری روحی تبدیل می شود که مشکلات بسیاری را برای فرد مبتلا و دیگران فراهم می سازد .

از نظر روانی، دروغ گویی برقرار کردن نوعی رابطه بیمار گونه با دیگران است که علاوه بر شخص، دیگران را نیز دچار ناراحتی و مشکل می کند. دروغ گویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، به طوری که شاید بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادهاست.

«در یک کنفرانس سراسری آموزش و پرورش در سانفرانسیسکو گفته شد، تا وقتی که مدارس آمریکا نتوانند نسلی که دروغ نگوید، افترا نزند، قانون نشکند و به حقوق دیگران تجاوز نکند، به وجود آورند، نمی توانند خود را موفق بدانند. تدریس، خواندن، نوشتن، دانش، و هنر کافی نیست و نمی تواند هدف اصلی آموزش و پرورش باشد، بلکه مهم ترین وظیفه آموزش و پرورش، تدریس دروغ نگفتن است که عامل اصلی تمام فسادهاست.»

دروغ گویی مانند سایر بیماری های روانی و عاطفی، ابتدا از یک مساله ساده کوچک آغاز می شود و چنان چه به موقع درمان نشود، به یک بیماری روحی تبدیل می شود که مشکلات بسیاری را برای فرد مبتلا و دیگران فراهم می سازد به هر حال دروغگویی هر دلیلی که داشته باشد مسلما باعث بروز تغییراتی در فرد می شود و لذا شناخت این تغییرات به ما کمک خواهد کرد تا با موفقیت بیشتری تفاوت حرف راست و دروغ را متوجه شویم.

 

دروغ گویان موردی و اتفاقی

این اشخاص، جسته و گریخته به این مسأله متوسل می شوند تا بدین واسطه، از موقعیت و رویارویی نامطلوب خلاصی یابند. این اشخاص، ذاتاً میانه ای با دروغگویی نداشته و از این كه از سر اضطرار و فشار، تن به این مسأله داده اند ناراحت هستند؛ چون این دروغ گویان معذب و ناراحت هستند، به همین دلیل ناخواسته این مسأله را از طریق حركات بدن، ظاهر و تن صدای خویش آشكار می سازند.

دروغ گویان موردی و اتفاقی، پیشاپیش در مورد دروغشان اندیشه كرده و حتی المقدور سعی می كنند كه این مسأله را توجیه پذیر و پذیرفتنی بنمایانند؛ لذا بدین دلیل است كه معمولاً نمی توان دروغ این اشخاص را از طریق شخص ثالث و منابع دیگر آشكار كرد. به بیان دیگر، این دروغ گویان بر این باورند كه به سادگی دروغشان آشكار نمی شود؛ چه، اگر غیر از این فكر می كرد، هیچ گاه متوسل به دروغ گویی نمی شد. لذا بدین دلیل است كه كار كشف دروغ دشوار می شود و باید در این راستا به نشانه های تشخیصی كلامی و رفتاری متوسل شود تا به هدفش نایل گردد.

 

دروغ گوی با سابقه

این نوع دروغ گو، از كارش آگاه بوده و مثل حالت پیشین احساس ناراحتی و عذاب نمی كند؛ چون كثرت توسل این فرد به این حربه كاملاً محسوس است. معمولاً این اشخاص، در اثر تمرین و مداومت، در كارشان استاد شده اند. به همین دلیل، پی بردن به دروغشان از طریق حركات بدن و تن صدا ممكن نیست؛ چون این اشخاص برای تأمین منافع شخصی و پیشبرد اهداف خویش به كرات به این شیوه ی نادرست متوسل می شوند، به همین دلیل آثار تنش و اضطراب در صورت ظاهرشان نمودار نیست. چون این اشخاص پیشاپیش در این خصوص اندیشه نمی كنند، بدین واسطه، برای آشكار كردن دروغشان باید از تناقضات كلامی بهره گرفت.

 

دروغ گویی از سر عادت

دروغ گویی عادت كرده، در اثر گذشت زمان و كثرت استفاده از این ابزار، در برابرش كرخت شده و اساساً متوجه راست یا دروغ بودن اظهارات خود نمی شود. برای تشخیص ماهیت و شخصیت این اشخاص چندان نمی توان به حركات و صورت ظاهرشان تكیه كرد، زیرا این امر برایشان كاملاً عادی شده و شاخصه هایی را به دست نمی دهند؛ لیكن چون كثرت استفاده از این شیوه سبب گسیختگی كنترل ذهنی شان می شود، به همین دلیل مطالب متناقض راه گشایی را بر زبان می آوردند. در این ارتباط، كافی است كه فرد هوش و حواس خود را متوجه تناقضات كلامی و گفتاری دروغ گویی عادت كرده نماید تا به سادگی دستشان را رو كند. به علاوه، در این ارتباط می توان از منابع بیرونی نیز بهره مند شد.

نكته ای كه باید آویزه ی گوشمان باشد این است كه این تیپ مردم، بسیار نادرند و به همین دلیل آشكار كردن دروغشان تا حدی دشوار است. بدین واسطه، شناخت این اشخاص برای دست اندركاران مسایل حقوقی و قضایی نیز بسیار دشوار است، زیرا در زندگی عادی، مردم به ندرت متوجه تناقضات و ناهم خوانی های كلامی می شوند؛ اما این اشخاص به سادگی در دادگاه ها قابل تشخیص هستند، چون اظهارات و ادعاهایشان از طریق چندین منبع مورد بررسی قرار گرفته و ارزیابی می شود. ما به كرات با اشخاصی از این نوع مواجه می شویم. به همین دلیل، شناخت این دروغ گویان برای ما ساده است.

 

دروغ گویان حرفه ای

تشخیص دروغ گویان حرفه ای از هر نوعی دشوارتر است،‌ زیرا این اشخاص برای تحقق هدفی متوسل به این امر می شوند. به علاوه، پرت و پلاگویی دروغ گویان عادتی را نیز در شیوه ی ویژه ی خود نشان نمی دهند. این اشخاص، پیشاپیش برای مقصود خود اندیشه كرده و از هر گونه متناقض گویی خودداری می كنند. به علاوه، آرامش ظاهریشان نیز هیچ گونه دستاویز و گزكی را به شنونده و بیننده نمی دهد.

برای این كه دروغ این حرفه ای ها آشكار شود، چاره ای جز این نیست كه اظهاراتشان بر اساس نظرگاه های منابع بیرونی مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. به علاوه، لازم است كه فرد،‌ پیش از هر گونه اقدامی به تصمیم قاطع خود برسد.

کودک آزاری چیست؟

کودک آزاری چیست؟

آزار کودکان می‌تواند جسمی، عاطفی، لفظی و یا جنسی باشد. حتی نادیده انگاشتن و توجه نکردن به کودکان نیز می‌تواند به نوعی در رده این اختلال قرار گیرد.

 

این آزارها می‌تواند صدمه‌ای جدی به کودکان وارد کند و یا حتی باعث مرگشان شود. پژوهش‌ها نشان می‌دهد از هر ۴ دختر و هر ۸ پسر، یک نفر از آنها در سنین قبل از ۱۸ سالگی مورد آزار قرار می‌گیرند.

همچنین سالانه یک کودک از هر ۲۰ کودک، از نظر جسمی صدمه می‌بیند. آزارهای جسمی کودکان شامل مواردی چون، سوزاندن، کتک زدن و شکستن استخوان‌هاست. آزارهای جنسی،‌ لمس بدن کودکان به‌ صورتی ناشایست را شامل می‌شود.

غفلت و بی‌توجهی می‌تواند مواردی چون خودداری از غذا دادن به کودکان، پوشانیدن لباس، تهیه سرپناه و سایر نیازهای اساسی را شامل شود. نادیده انگاری عاطفی شامل مواردی چون، خود داری از ابراز عشق و محبت، راحتی و توجه است.

بی‌توجهی از لحاظ سلامت و بهداشت هنگامی روی می‌دهد که از مراقبت‌های پزشکی برای کودکان خودداری شود.

کودک آزاری دارای گستره وسیعی است و ممکن است در هر فرهنگ و اجتماعی که دارای ارزش‌های اخلاقی خاص خود هستند، اتفاق بیفتد.

 

به چه رفتارهایی کودک آزاری می گوییم؟

کودکان به علت ویژگی هایی که از نظر سنی دارند ، بسیار آسیب پذیرند و نیار به حمایت و مراقبت ما دارند . اما گاهی بزرگسالان، به دلایل مختلف، به جای حمایت و مواظبت از کودکان آنان را مورد آزار قرار می دهند.

 

کودک آزاری شامل رفتارهایی است که توسط افراد دیگر، خصوصا بزرگسالان، نسبت به کودکان انجام می گیرد و به نوعی به سلامت جسمی و روانی آنان آسیب می رساند. رفتارهایی که به صورت تصادفی انجام می شوند کودک آزاری به حساب نمی آیند، مانند این که کودکی به علت تصادف با اتومبیل دچار نقص جسمی شود.

 

کودک آزاری چگونه صورت می گیرد ؟

کودکان به صورت های مختلف مورد آزار قرار می گیرند:

 

کودک آزاری جسمی

یعنی رفتارهایی که به جسم کودک صدمه می زند، مانند کتک زدن، سوزاندن، مجروح کردن، شکستن و …

 

کودک آزاری روانی

شامل رفتارهایی است که به سلامت روانی کودک آسیب می رساند: توهین کردن، ترساندن، تحقیر کردن، تبعیض و …

 

بی توجهی و غفلت

یعنی توجه نکردن به نیازهای اساسی کودکان مانند تغذیه، بهداشت، پوشاک، آموزش و … در حدی که به سلامت جسمی و روانی آنان آسیب برسد.

 

سوء استفاده

یعنی استفاده از کودکان در ارتباط با مواد مخدر، واداشتن آن ها به کارهای دشوار، سوء استفاده جنسی به صورت های مخلتف و …

 

چرا کودکان مورد آزار قرار می گیرند ؟

1- ناآگاهی والدین: گاهی والدین یا افراد دیگر که به کودکان آزار می رسانند، نمی دانند که رفتار آن ها کودک آزاری است، مانند کسانی که کودکان را تنبیه بدنی می کنند، مورد تحقیر و توهین قرار می دهند، به نیازهای اساسی آن ها توجهی ندارند و این رفتارها را عادی و معمولی می دانند.

2- مشکلات اقتصادی: فقر سبب می شود که کودکان از دسترسی به نیازهای اساسی مانند تغذیه و … محروم شوند یا والیدن به علت فشارهای مالی با رفتارهایی مانند پرخاشگری، خشونت، بی توجهی و … کودکان را مورد آزار قرار می دهند.

 

3- اعتیاد: اعتیاد به علت خصوصیاتی که در افراد ایجاد می کند، مانند پرخاشگری، بی مسئولیتی، کاهش عواطف و … سبب می شود که کودکان مورد آزار، به ویژه از نوع سوء استفاده، قرار گیرند.

 

4- بیماری های روانی: در صورتی که والدین به بیمارهای روانی مبتلا باشند، با رفتارهایی مانند تندخویی، خشونت، ناسازگاری، بی توجهی و … که ناشی از بیماری روانی آنهاست، سبب آزار کودکان می شوند.

 

5- مشکلات خانوادگی: مشاجرات شدید و طولانی والدین، جمعیت زیاد خانواده ها، شیوه های تربیتی نامناسب، در برخی موارد وجود ناپدری و نامادری و … سبب می شود که کودکان مورد آزار قرار گیرند، تا حدی که مشکلات خانوادگی یکی از دلایل کودک آزاری به شمار می رود.

 

6- مشکلات کودکان: کودکانی که مشکلات نسبتاً پایدار و شدید دارند بیش تر از سایر کودکان مورد آزار قرار می گیرند، به عنوان مثال، کودکانی که به بیمارهای جسمی مزمن و طولانی مدت یا مشکلات رفتاری، پرخاشگری بیقراری، بیش فعالی، اضطراب، شب ادراری و … دچارند، به علت مشکلاتی که برای بزرگسالان ایجاد می کنند و نیز به سبب ناآگاهی والدین از این مشکلات، اغلب مورد آزار جسمی و روانی قرار می گیرند.

 

7- مشکلات مدرسه: مشکلاتی که در مدرسه برای دانش آموزان ایجاد می شود، مانند انتظار بیش از حد، ندیدن تفاوت ها، ایجاد اضطراب، ترس و رقابت های شدید، تبعیض، تنبیه بدنی، تحقیر و توهین و … سبب آزارهای جسمی و روانی کودکان می شوند.

 

چگونه می توانیم کودک آزاری را کاهش دهیم؟

1- کودکان را بیش تر و بهتر بشناسیم:

شناخت کودکان و نیازهای آنان سبب می شود که رفتار بهتری با آن ها داشته باشیم. برای این کار می توانیم از روش های مختلف مانند خواندن کتاب های مناسب، شرکت در کلاس های آموزشی، مشورت کرن با افراد آگاه و … استفا ه کنیم.

 

2- علت کودک آزاری را بشناسیم:

کودک آزاری مانند هر رفتار دیگری علتی دارد. سعی کنیم علت آن را پیدا کنیم و با برطرف کردن آن، کودک آزاری را کاهش دهیم. ممکن است برخی از مشکلات را نتوانیم از بین ببریم، در آن صورت پذیرش آن بهتر از آزار دادن کودکان است.

 

3- از دیگران کمک بگیریم:

کمک گرفتن و مشورت کردن نشانه هشیاری و آگاهی است، نه ناتوانی. برای کاهش مشکلات خود می توانیم از مراکز مشاوره حضوری و تلفنی، سازمان های غیردولتی، افراد آگاه و … کمک بگیریم.

 

4- آرامش خود را حفظ کنیم:

زندگی همیشه با مشکلات همراه است، سعی کنیم خشم خود را کنترل کنیم و برای مشکلات چاره جویی نماییم. بسیاری از کودک آزاری ها در شرایطی انجام می گیرد که والدین قادر به کنترل خشم خود نیستند. کنترل خشم آموختنی است و می توانیم با تمرین بر خشم خود غلبه کنیم.

 

کودک آزاری چه زیان هایی برای کودکان دارد؟

کودکی، دوران رشد و شکل گیری شخصیت است. انواع کودک آزاری در این سال های حساس و مهم، به رشد و سلامت کودکان آسیب های جدی می رساند. کودکان آزار دیده در همه جنبه های رشد، مانند رشد جسمی، ذهنی، روانی و اجتماعی با مشکلات و نارسایی های فراوان روبه رو خواهند شد. بررسی های انجام شده نشان می دهد بسیاری از کودکانی که در دوران کودکی قربانی آزار و بدرفتاری بوده اند، در بزرگسالی خود به آزار کودکان پرداخته اند و این بزرگ ترین زیان کودک آزاری است که سبب تداوم آن می شود.

 

چگونه می توانیم از کودک آزاری پیشگیری کنیم ؟

پیشگیری همیشه بهتر، آسان تر و سریع تر از درمان است.

برای پیشگیری از کودک آزاری می توانیم از راه کارهای زیر استفاده کنیم:

 

1- دقت در ازدواج و تشکیل خانواده، خودداری از ازدواج های تحمیلی، ناشناخته؛ شتاب زده و ازدواج در سنین پایین.

2- توجه به تنظیم خانواده و شمار مناسب فرزندان.

3- افزایش آگاهی خود در زمینه پرورش فرزندان و شیوه های مناسب رفتار با آنان.

4- پذیرش مسئولیت ها و انجام وظایف خود به عنوان پدر، مادر؛ معلم، سرپرست و … نسبت به کودکان.

5- آشنایی با حقوق و نیازهای اساسی کودکان.

6- توجه به سلامت جسمی و روانی خود و کاهش فشارهای عصبی و مشکلات رفتاری خود که سبب کودک آزاری می شود.

7- تقویت روحیه کمک کردن، هنگام برخورد با مشکلات، و آشنایی با مراکز حمایتی، مشاوره و امداد در مورد کودکان و خانواده ها.

 

نشانه‌ها:

کودکانی که مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند از شکایت کردن و بیان آن، می‌ترسند. آنها از این می‌ترسند که مورد سرزنش قرار بگیرند و یا این که بزرگترها، حرفهایشان را باور نکنند. والدین اغلب نشانه‌های کودک آزاری را نمی‌شناسند زیرا نمی‌خواهند با واقعیت روبه‌رو شوند.

کودکانی که آزرده شده‌اند، باید هر چه سریع‌تر تحت درمان و پشتیبانی خاص قرار گیرند. هر قدر آزار کودکان طولانی‌تر باشد، احتمال بهبود کامل آنها کمتر خواهد بود. مراقب تغییرات جسمی و یا رفتاری کودک باشید، هر چند توضیحی در مورد آن ندهند.

 

 اگر دلیل خاصی مبنی بر مورد آزار قرارگرفتن کودک خود ندارید، انجام آزمایشات مربوطه را ضروری بدانید. ممکن است کودک شما ترسیده باشد. به تغییرات و نشانه‌های زیر توجه کنید:

 

- نشانه‌های آزار جسمی:

هر گونه جراحت (کوفتگی و کبودی پوست، سوختگی، شکستگی، هر گونه جراحت مربوط به سر و شکم) که کودک در مورد آن توضیحی نمی‌دهد.

 

- بعضی از نشانه‌های آزار جنسی:

 رفتارهای ناشی از ترس (کابوس، افسردگی، ترس‌های غیرمعمول، تلاش برای فرار کردن) دردهای شکمی، شب ادراری، خونریزی.

 

- نشانه‌های آزار عاطفی:

تغییر ناگهانی در سطح اعتماد به نفس، معده درد و یا سردرد‌هایی بدون علت مشخص پزشکی، ترس‌های غیرنرمال، افزایش کابوس‌ها و تلاش برای فرار.

 

- نشانه‌های بی‌توجهی عاطفی و غفلت از کودکان:

 به دست آوردن وزن به صورت بسیار ناموفق به خصوص در نوزادان، اشتهای سیری ناپذیر برای رفتارهای محبت‌آمیز.

 

علل ایجاد:

آزار و اذیت در بسیاری از خانواده‌ها پنهان داشته می‌شود. کودک آزاری اغلب در خانواده‌هایی اتفاق می‌افتد که از نظر اجتماعی بسیار منزوی بوده، دوستی نداشته و با دیگران نیز ارتباطی ندارند.

والدینی که در دوران کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند بیشتر امکان دارد کودکان خود را مورد آزار قرار دهند. استفاده از مخدرات و دارو می‌تواند شمار کودک آزاری را افزایش دهد. والدینی که بیش از حد انتقاد می‌کنند، در روش‌های تربیتی و رعایت نظم بسیار خشن هستند، آنهایی که برای کودکانشان خیلی کم یا زیاد ابراز نگرانی می‌کنند و یا استرس بسیار زیادی دارند ممکن است در شمار والدین کودک آزار نیز قرار داشته باشند.

والدین کودک آزار اغلب قصد صدمه زدن به کودکان خود را ندارند. معمولاً آنها در هنگام عصبانیت کودکان خود را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. اینچنین والدینی نیاز به کمک حرفه‌ای روان‌شناسی دارند.

 

چگونگی مقابله:

اگر حدس می‌زنید که کودکی تحت آزار و اذیت قرار دارد با پزشک اطفال و مرکز حمایت از کودکان تماس گرفته و از آنها کمک بخواهید. پزشکان از نظر اخلاقی ملزم هستند، هرگونه نشانه‌های آزار کودکان و یا غفلت و بی‌توجهی نسبت به آنها را گزارش دهند.

حتی ممکن است در صورت لزوم شما را به درمانگران دیگری معرفی کنند تا هرگونه اطلاعات مورد نیاز برای بررسی‌ها، جمع‌آوری شود. پزشکان حتی اگر لازم باشد، در دادگاه برای کسب حمایت برای کودکان، شهادت داده و در صورتی که گمان کنند ممکن است کودکان تحت آزار جنسی قرار گیرند، دادخواست جنایی تنظیم خواهند کرد.

هر اقدامی که طبیعتی آزار دهنده دارد باید فوراً گزارش شده و برای رفع آن کمک گرفته شود. تأخیر در گزارش، شانس کودکان را برای بهبودی کامل کاهش می‌دهد. اغلب اوقات کودکی که با او بدرفتاری شده و یا مورد آزار قرار گرفته، افسرده شده و رفتارهای خشونت‌آمیز، گوشه‌گیری و یا خودکشی از او سر خواهد زد.

 وقتی این کودکان بزرگ می‌شوند به مخدرات و دارو روی می‌آورند و تلاش می‌کنند به صورتی فرار کنند و یا این که آزار، اذیت و آسیبی که از سوی دیگران دیده‌اند، انکار نمایند. تحمل آزار در دوران کودکی ممکن است در بزرگسالی به خودکشی و افسردگی منجر شود. اگر کودکی تحت آزار شدید قرار دارد، شاید شما تنها کسی باشید که می‌توانید به او کمک کنید. در گزارش و اعلام این آزار به افراد ذیصلاح درنگ نکنید.

بی‌توجهی و تکذیب مشکلات، تنها اوضاع را وخیم‌تر می‌کند. با این کار شانس کودکان را برای بهبود کامل به شدت کاهش می‌دهید. در بیشتر اوقات، کودکانی که تحت آزار و یا بی‌توجهی قرار می‌گیرند، جراحات و صدمه‌های عاطفیشان بسیار شدیدتر از جراحات جسمیشان است. کودکانی که با آنها بدرفتاری شود بیشتر خودکشی کرده و یا افسرده می‌شوند.

از طریق برقراری ارتباط نزدیک با این کودکان، می‌توان به میزان جراحت‌های وارده از نظر عاطفی و جسمی پی برد. بزرگسالانی که در کودکی تحت آزار قرار داشته‌اند، با مشکلات بیشتری مواجهند و رفتارهای پر خطر در آنها بیشتر وجود دارد.

 

اگر شما حدس می‌زنید که کودکی به نوعی  تحت آزار قرار دارد باید:

- کودک را به محلی امن و آرام ببرید.

- اطلاعاتی دقیق از چگونگی آزارهایی که به او رسیده کسب کنید.

- آرام باشید و کودک را عصبانی نکنید.

- برای این که کودک آزارهایی که دیده آشکار کند، به او اطمینان قلبی بدهید تا باورتان کرده و تمامی اتفاقات را صادقانه بیان کند.

- به کودک بگویید به او کمک می‌کنید و از دیگران نیز برایش کمک خواهید گرفت.

- تمامی اطلاعاتی که به دست آورده‌اید، یادداشت کنید.

- فوراً به مقامات مسئول در این زمینه گزارش دهید.

ارتباط جنسی پیش از ازدواج

ارتباط جنسی پیش از ازدواج

در این مقاله به بررسی روابط جنسی پیش از ازدواج می پردازیم. اینکه نگرش گروه های مختلف به این عمل چیست و اینکه داشتن این رابطه چه نتایج مثبت و منفی می تواند در زندگی آینده فرد داشته باشد؟ لازم به ذکر است  ما  برای تمامی ادیان و مذاهب احترام قائل هستم اما معتقدیم صحبت نکردن ما در مورد یک مطلب شایع نه تنها باعث حذف آن نمی شود بلکه می تواند باعث گمراهی بدلیل ندانستن جنبه علمی مسئله و آسیب جبران ناپذیر به فرد شود. این مسئولیت و تصمیم خود فرد است که چه کاری برایش بهتر است و چه خط فکری را می خواهد دنبال کند.

رابطه جنسی پیش از ازدواج در اکثر جوامع از نظر اخلاقی عملی غیرقابل قبول شمرده می شود. در چند دهه اخیر، در برخی جوامع غربی از شدت این مسئله تا حدی کاسته شده اما هنوز هم در خانواده های سنتی، مذهبی و یا اشخاصی که از طبقات بالای اجتماع هستند تجربه جنسی افراد به خصوص خانم ها را صرفا در قالب ازدواج، مشروع و موجه می دانند.

منع افراد از داشتن روابط جنسی پیش از ازدواج تنها مختص اسلام نیست، بلکه دردستورات ادیان دیگر مثل دین یهود و مسیحیت هم افراد از داشتن روابط جنسی پیش از ازدواج به شدت منع شده اند.

در برخی ادیان هم مثل بودیسم اگر دو نفر انسان بالغ با میل شخصی شان و بر اساس علاقه ای به هم دارند با هم وارد رابطه جنسی بشوند حتی اگر ازدواج نکرده باشند، ایرادی ندارد، به شرطی که هیچ نوع آسیبی به طرفین نرسد.

اما مذهب تنها یکی از تعیین کننده های خط فکری افراد است. تعیین کننده قوی دیگر فرهنگ هر قوم و یا جامعه است. مثال ساده اش این است که در کشورهای مسلمان که از یک دین پیروی می کنند، نگرشهای مختلفی نسبت به روابط جنسی وجود دارد.

تعیین کننده بعدی هم که قانون است. معمولا قانون قدرت فرهنگ و مذهب را ندارد اما در نهایت فاکتور تعیین کننده ای در نحوه عملکرد افراد می تواند داشته باشد.

در مجموع، در فرهنگ ما جدای از دستورات مذهبی، فرهنگ جامعه و خانواده پذیرش روابط پیش از ازدواج را ندارد. اما افراد مختلف حتی درون یک جامعه هم با توجه به شرایط خانوادگی و ترجیحات شخصی که دارند در این مورد نظرات متفاوتی دارند واین عدم پذیرش بدان معنا نیست که همه افراد رابطه جنسی را تنها پس از ازدواج تجربه می کنند. برخی افراد رابطه جنسی کامل را پیش از ازدواج تجربه می کنند و بعضی دیگر هم راه های جایگزین را انتخاب می کنند.

راه های جایگزین عبارتند از: خویشتن داری، خود ارضایی، رابطه جنسی از راه دهانی و رابطه جنسی از راه مقعد.

خویشتن داری: در جوامع مذهبی ارزش والایی برای انسان قائل هستند. بنابراین برای افرادی که انسان را دارای روح والا و قدرت معنوی می دانند قبول کردن اینکه او نتوانسته به شهوت خود فائق شده و رابطه جنسی اش را تنها در قالبی پذیرفته انجام دهد کار راحتی نیست.

خویشتن داری می تواند در سرکوب امیال جنسی در افراد مجرد موثر باشد. اما در بعضی موارد اگر بین احساسات جنسی فرد و تجربه جنسی فاصله ای چندین ساله باشد و فرد مدام این حس را سرکوب کند، ممکن است در دراز مدت یکی از حالت های زیر شود:

 

۱- اختلال جنسی. یعنی فرد حتی پس ازهم ازدواج هم نمی تواند احساس برانگیخته شدن کند. و یا در برقراری ارتباط جنسی با همسرش دچار مشکل شود.

۲ – برای آقایان ممکن است در هنگام تحریک جنسی دچار درد بیضه، زیر دل، کمر، ناحیه مقعد و یا ناحیه بین مقعد و آلت تناسلی شوند. بدلیل اینکه تحریک جنسی صورت گرفته (بوسیله خیالبافی جنسی، تماشای فیلم و یا معاشرت با فردی که برایشان محرک است وغیره) و نحوه عملکرد بدن به این صورت است که غده پروستات مایع منی را تولید می کند که می خواهد از بدن خارجش کند. اما وقتی جلوی این فرایند گرفته می شود انقباض عضلات ناحیه تناسلی و جمع شدن مایع منی در پروستات، درد در یکی از این مناطق و یا چندتا از آنها را همزمان ممکن است ایجاد کند.

۳ – برای خانم ها یی که برای مدت ها به جنبه فرایند جنسی بدنشان بی توجه بوده اند ممکن است پس از ازدواج مشکل درد در هنگام دخول، تحریک نشدن و یا ارضا نشدن پیش بیاید.

۴ – برای آقایان حالت انزال در خواب پیش می آید که کاملا طبیعی است و هیچ خطری ندارد و نشانه سلامتی شما است. از لحاظ بهداشتی قضیه بهتر است بلافاصله پس از اینکه این حالت رخ داد یا صبح که بیدار شدید ادرار کرده و آلت تناسلیتان را با آب ولرم شستشو دهید.

 

همه افراد خویشتن داری نمی کنند و ممکن است خود ارضایی کنند. این عمل در بین خانم ها کمتر شایع بوده اما امروزه بسیار رو به افزایش است.

 

خود ارضایی:

خودارضایی اگر درست انجام شود می تواند هم برای خانم ها و هم برای آقایان مفید باشد. و اگر درست انجام نشود می تواند باعث ناراحتی روحی و جسمی فرد شود. از مزایای خودارضایی می توانم به این چند نکته اشاره کنم:

 

۱ – افراد از این طریق می توانند بدون اینکه تحت فشار باشند در زمانی که احساس راحتی می کنند و در خلوت خودشان با بدنشان آشنا شوند. اینکار در زندگی آینده شان هم به آنها کمک می کند تا از رابطه جنسی با همسرشان لذت بیشتری ببرند و بتوانند او را در دادن لذت به آن ها هدایت کنند.

۲ – برای خانم ها خودارضایی مکرر ایرادی ندارد به شرط اینکه به صورت یک مشغولیت فکری در نیاید که از زندگی روزمره باز بمانند. و اینکه برای حفظ پرده بکارتشان نباید چیزی را در حین خودارضایی وارد واژن خود بکنند. تنها از طریق مالش کلیتوریس می توانند ارضا شوند.

۳ – برای آقایان خودارضایی بیش از ۲ یا سه بار در هفته توصیه نشده و مضر می باشد. البته بر سر این رقم هنوز اتفاق آرا وجود ندارد. و این تعداد به این دلیل پیشنهاد شده بطور متوسط مردان میتوانند مایع منی برای سه بار انزال کامل را در طول یک هفته بسازند. خودارضایی بیش از این غده پروستات را تحت فشار قرار داده و ممکن است باعث درد بیضه، زیر دل، کمر، ناحیه مقعد و یا ناحیه بین مقعد و آلت تناسلی شوند.

پژوهش های اخیرکه در مجله انجمن اورولوژیست های آمریکا به چاپ رسیده، حاکی از آن است که اگر مردی در طول زمان حیات جنسی خود یعنی از زمانی که بالغ می شود بطور مرتب خودارضایی داشته باشد (اما نه بیش از قائده) احتمال دچار شدنش به سرطان پروستات کمتر است.

۴ – و اینکه اگر امکان ازدواج ندارند، لازم نیست به روابط پرخطر پیش از ازدواج وارد بشوند.

 

خودارضایی صحیح چطوری است؟

آیا خودارضایی با کف دست ضرر دارد؟

در مورد فعالیت جنسی دهانی و …….

 

در جواب به این پرسش ها باید گفت که هر کسی روش خاص خودش را برای خودارضایی می تواند داشته باشد. اما معمولا این نکات توصیه می شود: شستن دست و ناخن ها پیش از انجام این عمل. استفاده از مواد لغزنده کننده می تواند کمک کننده باشد.

 

ادرار کردن بعد از انزال برای آقایان و ارضا شدن خانم ها که چنانچه باکتری در مجرای ادرارهست خارج بشود. و شستن آلت تناسلی با آب ولرم و ماده شوینده بدون بو. در ضمن این مهم است که در محیط امن و آرامی این کار را انجام بدهید. در غیر اینصورت بخصوص برای آقایان ممکن است برای اینکه کسی شما را نبیند این کار را خیلی سریع انجام دهید و در آینده دچار انزال زودرس شوید.

برخی در مورد مسائل جنسی و موضع شرع سوالاتی را در قبال این عمل مطرح کردند. باید بگوییم که ما برای تمامی ادیان و مذاهب احترام قائل هستیم ولی باز هم تکرار می کنیم "سکوت پزشکان نه تنها باعث حذف این اعمال و بیماریهای مسری از جامعه نمی شود ،بلکه باعث اشاعه بیماریهای مقاربتی و مشکلات جسمی و روحی می گردد". و بیشتر تلاش می کنیم تا جدیدترین یافته های علمی را در اختیار افراد قرار بدهیم و در نهایت این مسئولیت و تصمیم خود فرد است که چه کاری برایش بهتر است و چه خط فکری را می خواهد دنبال کند.

 

رابطه جنسی از راه دهانی: راه دیگری که بعضی افراد در پیش میگیرند. ارتباط جنسی از راه دهانی است که بدون دخول از راه واژن و از بین بردن پرده بکارت دختر، طرفین لذت جنسی هم ببرند.

در این مورد رعایت بهداشت دو طرف، ترجیحا شستن آلت تناسلی طرفین پیش از این کار مهم است. مواردی از انتقال بیماری های مقاربتی بخصوص سوزاک حلقی بر اثر این نوع رابطه گزارش شده.

در مورد انتقال ویروس بیماری ایدز یا اچ آی وی هنوز اتفاق نظر بین دانشمندان وجود ندارد. اما استفاده از کاندوم هم برای خانم ها و هم برای آقایان اکیدا توصیه شده.

 

رابطه جنسی از راه مقعد: بر طبق صحبت هایی که جوانان می کنند رابطه جنسی از راه مقعد در حال حاضر در جوامعی که اهمیت باکره بودن دختر پیش از ازدواج مطرح است، رو به افزایش است. متاسفانه آمار دقیقی در این مورد در دسترس نیست.

 

رابطه جنسی از راه مقعد را توصیه نمی کنیم. به ۳ دلیل:

۱- دهانه مقعد طوری طراحی شده که برای خروج مدفوع کارایی داشته باشد نه برای دخول اجسام خارجی. این دهانه حالت ارتجاعی ندارد و در صورت اینکه رابطه جنسی برای مدت زمان طولانی ادامه داشته باشد ممکن است فرد را دچار بی اختیاری مدفوع و یا بادشکم کند. در ضمن حالت شقاق و یا بواسیر هم میتواند به دلیل صحیح انجام نشدن و یا به کرات انجام شدن این عمل بوجود بیاید.

در حالت شقاق فرد دچار پارگی در دهانه مقعد می شود که در هنگام دفع بشدت دردناک بوده و ممکن است فرد خونریزی هم داشته باشد. در حالت بواسیر هم که قسمتی از راست روده به بیرون آمده و به حالت یک دمل در خارج از مقعد قابل دیدن است. این حالت شدت و ضعف های متفاوتی دارد و در افراد مختلف مشکلات متفاوتی را از درد به هنگام دفع تا خونریزی شدید می تواند ایجاد کند.

 

۲ – دیواره های راست روده بشدت پر خون هستند و حساس. وقتی که یک جسم خارجی به راست روده وارد می شود احتمال ایجاد خراش در این دیواره ها بالا می رود و بنابراین احتمال انتقال بیماری های عفونی و مقاربتی از جمله سوزاک، سیفیلیس و از همه مهم تر انتقال ویروس بیماری ایدز بالا است.

در مورد جنبه روحی و عاطفی این نوع رابطه جنسی هم باید گفت که: چون رابطه جنسی باید برای هر دو طرف خوشایند باشد نه اینکه تنها یک نفر لذت جنسی ببرد و فرد مقابل درد روحی و یا جسمی را تحمل کند. هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی هر دو طرف باید برای انجام این کار راضی باشند در غیر اینصورت در دراز مدت بین آنها فاصله می افتد. و به آقایان توصیه می کنیم این مسئله را هرگز درخواست نکنند که در اکثر موارد برای شریک جنسی شان فقط آزار جسمی و روحی دارد.

 

در نهایت اگر دو نفر تصمیم گرفتند که این نوع رابطه را تجربه کنند رعایت چند نکته را باید بکنند.

 

از نظر بهداشتی یکی استفاده از کاندوم است و یکی نظافت ناحیه مقعد. می توانید از مواد بی حس کننده مثل ژل لیدوکایین در دهانه مقعد استفاده کنید اما این مواد می توانند باعث پارگی کاندوم بشوند. بنابراین با استفاده از مواد لغزنده کننده خیلی به آهستگی ابتدا با انگشت و سپس آلت را به آهستگی وارد کنید. از مقدار زیادی مایع لغزنده کننده محلول در آب استفاده کنید ( نه محلول در چربی چون کاندوم را پاره می کند).

ختنه کردن دختران

 

ختنه کردن دختران در کشورها ؛ کابوس زنان

 

بیش از ۷۹ درصد دختران در کشور هاى آفریقایى قربانی ختنه می شوند .ختنه دختران یک عمل وابسته به دین نیست بلکه فقط و فقط بر اساس سنت های اشتباه پدید آمده و در نقاط مختلف گسترش یافته است .

 

 

ختنه دختران با چه اهدافى در کشور ها انجام مى شود؟

اهداف غلط آن را بدین صورت مى توان جمع بندى کرد:

١- براساس ادعاى مسلمانان آفریقایى طبق دستور اسلام

۲- مفید بودن از لحاظ بهداشتى

۳- نگهدارى از باکرگى دختران جوان تا زمان ازدواج

۴- کنترل تمایلات جنسى دختران تا قبل از ازدواج براساس سنت قدیمى آفریقایى _ آسیایى

۵- اطمینان دادن به شوهر آینده از جنبه پاک بودن دختر

۶- پیدا کردن روح پاک

 

طبق آخرین آمارگیرى سازمان جهانى بهداشت تقریباً بیش از صد و شصت میلیون نفر از زنان (اعم از کودک، نوجوان و جوان) در بیش از سى کشور آفریقایى و آسیایى ختنه شده اند .

به جرات مى توان گفت روزانه تعداد زیادى از دختربچه هاى بى گناه بین سنین ۴ تا ۱۰ ساله در کشور هاى ذکر شده ختنه مى شوند. در آفریقا این سنت قدیمى توسط افراد مسن و مذهبى در روستا ها یا نقاط دورافتاده از شهر ها انجام مى گیرد .

طبق گزارش ها گاهى توسط پرستاران، ماما ها و حتى پزشکان با مخارج بالاتر و بهداشتى تر به طور غیرقانونى انجام مى شود. چندین مورد در کلینیک هاى خصوصى در کشور انگلستان توسط پزشکان سودانى و سومالیایى گزارش شده که تحت تعقیب پلیس هستند .

بیش از ۷۹ درصد دختران در کشور هاى آفریقایى و ۱۲ درصد در کشور هاى آسیایى قربانى این مسئله مى شوند .

این در حالى است که در تعدادى از کشور ها نظیر سودان و سومالى بیش از ۹۸ درصد است.طبق آخرین آمار در گامبیا به ۸۹ درصد رسیده است. این عمل در ۹۱ درصد موارد بر روى دختران سنین ۴ تا ۱۰ ساله انجام مى گیرد .

 

 

در بین یهودیان و مسیحیان این عمل نادر است، به طورى که در دو قبیله در کشور اتیوپى و دو قبیله در کشور نیجریه به سازمان جهانى بهداشت گزارش شده است که در یک قبیله نیجریه اى ختنه زنان قبل از ازدواج انجام مى شود و در قبیله دیگر در همین کشور ختنه به پس از زایمان اول موکول مى شود .

قابل ذکر است تحقیقات گسترده و جامعى توسط محققین و متخصصین اطفال، زنان و زایمان، روان شناسان پیرامون مسئله ختنه زنان از طرف سازمان جهانى بهداشت صورت گرفته است .

 

 

سازمان جهانى بهداشت سنتى بودن قضیه را تنها دلیل این عمل ذکر مى کند و آگاهى کامل از غیرمذهبى بودن انجام این عمل را به تمام کشور هاى عضو سازمان ملل ابراز داشته است.

 

ختنه زنان چه عوارض و خطراتى را به دنبال دارد؟

۱- این عمل در بیش از ۳۰ کشور جهان انجام مى شود و در ۷۰ تا ۸۰ درصد موارد با وسایل آلوده و غیربهداشتى بدون استفاده از هیچ داروى موضعى انجام مى شود در نتیجه خطر مرگ و شوک وجود دارد.

۲- خونریزى هاى شدید و گاهى غیر قابل کنترل که منجر به مرگ مى شود

۳- عفونت هاى موضعى و عمومى بدن که اغلب به درمان هاى پزشکى احتیاج دارند

۴- درگیرى ها و بیمارى هاى روانى حاصل از این امر

۵- ایجاد جوش گاه (اسکار) در قسمت بریدگى ها با طول و گستردگى زیاد

۶- عفونت هاى حاد و مزمن دستگاه تناسلى و ادرارى

۷- احساس درد هاى غیرقابل تحمل در صورت قادر بودن به رابطه جنسى

۸- مشکلات نازایى، خطرات و مشکلات ناشى از حاملگى و به خصوص زمان زایمان

 

این عمل از طریق روش هاى مختلفى انجام مى شود. با توجه به نوع انجام این عمل شدت عوارض متفاوت است. وحشیانه ترین روش در کشور هاى سومالى، سودان و همچنین اتیوپى به کار مى رود.

78.5 درصد زنان در کشور هاى مذکور به علت برش هاى طولانى و عمیق و جوش گاه هاى (اسکار هاى) زخمى حتى قادر به رابطه جنسى با شوهران خود نیستند و تا پایان عمر رابطه جنسى ندارند و یا در صورت انجام این امر و حامله شدن قادر به زایمان طبیعى نخواهند بود .

در این صورت زایمان آنها با جراحى انجام شده و یا در نقاط دورافتاده به علت خطرات ناشى از زایمان طبیعى خود و نوزادانشان فوت مى کنند .

آمار مرگ ومیر این زنان و نوزادان آنها نزدیک به یک میلیون در سال تخمین زده شده است .

 

 

در مقام مقایسه ختنه پسران با ختنه دختران چه ارجحیت هایى دارد؟

ختنه پسران در تمام ملل مسلمان و نیز بین یهودیان رایج است .

براساس آمار هاى اخیر در ده سال گذشته مسیحیان نیز با ختنه پسران خود موافقت کرده و اقدام به انجام این عمل مى کنند .

 

 از جمله مزایاى ختنه پسران بنابر تحقیقات علمى مى توان به این ها اشاره کرد:

۱- پسران ختنه شده از بهداشت بالاترى برخوردارند.

۲- از عفونت هاى ادرارى و کلیوى پیشگیرى مى کند.

۳- از بیمار هاى مقاربتى و احتمالاً سرایت فورى HIV جلوگیرى مى کند.

۴- سرطان دستگاه تناسلى در مردان ختنه شده کمتر از سرطان در مردان بدون ختنه است.

۵- زنانى که شوهرانشان ختنه شده اند کمتر در معرض ابتلا به سرطان دهانه رحم هستند.

۶- لذت بردن بیشتر از رابطه جنسى.

 

در کشور آمریکا که یک کشور مسیحى است در هر بیست و شش ثانیه یک نوزاد پسر اعم از مسیحى، یهودى و مسلمان ختنه مى شوند.

آخرین آمار سالیانه نشان داده است در سال گذشته در آمریکا تعداد یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نوزاد پسر ختنه شده اند که ۷۴ درصد توسط متخصصین زنان و زایمان انجام شده است .

طبق آمار ها در کانادا حداقل بیست درصد و در استرالیا پانزده درصد از نوزادان پسر ختنه مى شوند .

ختنه زنان از طرف سازمان ملل و سازمان جهانى بهداشت و طبق قوانین تمام کشور هاى اروپایى، آمریکایى و اغلب کشور هاى آسیایى غیرقانونى است.

در این کشور ها افرادى که به این کار مبادرت مى ورزند توسط دولت مورد تعقیب قرار مى گیرند .

تجربه نشان داده است هرگز شخصى یا اشخاصى که در این کشور ها به این کار دست مى زنند مورد تعقیب قانونى قرار نگرفته اند .

محققان سازمان جهانى بهداشت در معنى لغاتى نظیر ختنه دختران یا قطع عضو در دختران فرقى نمى گذارند و آن را یک عمل با دو معنى مشابه تلقى مى کنند و این عمل را از جمله سنت هاى بسیار عقب افتاده و خطرناک مى دانند .

 

 

محققان از هر زن یا مردى در هر کجاى دنیا خواسته اند که:

۱- به غیرقانونى بودن این عمل حتى در کشور هایى که این عمل انجام مى شود توجه کنند.

۲- صد درصد آن را با حق و حقوق در سلامتى اطفال، دختران و زنان مغایر بدانند.

۳- انجام این عمل مغایرت کامل با حقوق بشر، در هر نقطه از دنیا دارد.

 

توصیه سازمان جهانى بهداشت این است که افراد با هر وسیله ممکن ابراز تنفر خود را در انجام این عمل به گوش مسئولان و سیاستمداران و هر انسان دیگر در هر کشورى که زندگى مى کنند برسانند و براى عدم انجام آن از هر راهى مبارزه کنند .

 

هر سال دو میلیون دختر در جهان ختنه می‌شوند .

این عمل به دلیل انجام آن در خانه‌ها و با وسائل آلوده جان دختران خردسال را تهدید می‌کند .

 

خاطرات «واریس دیری» او متولد افریقاست .

نماینده سازمان ملل

برای مقابله با ختنه دختران :

 

 

ختنه ام کردند و من هرگز فراموش نمی کنم

۶ هزار دختربچه هر روز ختنه می‌شوند

 

«واریس دیری» شاید زیباترین و درعین حال غمگین ترین دیپلمات مستقر در سازمان ملل در نیویورک باشد.

 

از صحراهای سومالی آمده است. کتاب خاطراتی دارد به نام «گل صحرا». دراین کتاب فاجعه‌ای را شرح می‌دهد که قربانیان آن دختران کم سن و سال  اند. آنها که در این سن و سال ختنه می‌شوند، چند سال بعد به خانه بختی که برای آنها جز شوربختی نیست فرستاده می‌شوند.

 

۵ ساله بود که ختنه اش کردند و ۱۳ ساله بود که مرد ۶۰ ساله‌ای خواستگارش شد. تن به این ازدواج نداد و از خانه گریخت. نمی  خواست هم سرنوشت خواهرش شود. ختنه او را به چشم دیده بود و خود قربانی این توحش و سلاخی بود.

 

«واریس دیری» بعدها خود را به لندن رساند و مدل شد. دراین حرفه موفق بود، اما شهرت امروزی او نه به دلیل مدل بودن، بلکه به دلیل سمتی است که در سازمان ملل متحد دارد. او سفیر سازمان ملل برای مبارزه با ختنه زنان در سراسر جهان است. جنایتی که طبق آمار منتشره سازمان ملل، هر روزه روی ۶۰۰۰ دختر بچه عرب و افریقایی و برخی کشورهای آسیائی دیگر انجام می‌شود .

 

کتاب خاطرات او را با نام «گل صحرا» شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی ترجمه کرده اند و نشر چشمه در تهران، درپاییز ۱۳۸۳ آن را منتشر ساخته است .

 

بخشی از خاطرات «واریس دیری» :

«…آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است. هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانیکه تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی می داد و سیاهی آسمان به خاکستری می‌گرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم. حالا می‌دانم چرا دختران را صبح زود با خود می‌برند.

 

می‌خواستند قبل از آنکه کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود. در آن لحظه، هر چند گیج بودم و به سادگی آنچه می‌گفتند انجام می دادم.

ما از محلی که زندگی می‌کردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم. مادرم گفت: «اینجا منتظر می‌مانیم»، و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن می‌شد؛ به سختی اشیاء را می شد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ لخ صندل‌های زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت:«خودت هستی؟»

« بله اینجایم»

هنوز هیچ چیز نمی دیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را ببینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم. او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت:«آنجا بنشین».

نگفت چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.

مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینه  اش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندانهای من گذاشت.

گفت:«گازبزن».

از ترس خشک شده بودم …

 

 

من به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی - شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود - با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبه ای - با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش مانند نگاه مرده‌ای بود که هنوز چشمهایش را نبسته باشند.

دستهایش داخل کیف دستی اش که از جنس گلیم‌هائی بود که روی آن می‌خوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. می‌خواستم بدانم با چه چیزی می‌خواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم می‌کردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازه‌ای بود که رنگها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شده‌ای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش می‌سابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت.

چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم می‌شنیدم.

وقتی به گذشته فکر می کنم، نمی توانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر می‌کنم درباره کس دیگری سخن می‌گویم. نمی دانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساس ترین بخش بدن است .

من حتی کوچکترین حرکتی نکردم، زیرا «امان» [ خواهرم] را به یاد داشتم و می‌دانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر می‌کردم اگرتکان بخورم درد بیشتر می‌شود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم…

وقتی بیدار شدم گمان می‌کردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود. چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخهایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا‌ بی‌حس شده بود، ولی درد بین آنها آنچنان شدید بود که آرزو می‌کردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود - برای آنکه آرام بگیرم به او تماشا می‌کردم…

چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمی توانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکه‌هایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود .

دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایه‌ای اطراف من نبود و موجی از گرما به صورتم سیلی میزد. تا اینکه مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند. این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملا خوب شوم.

 

 

فکر کردم عذاب تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع می‌شد. حالا می‌فهمیدم چرا مادرم می‌گفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمی توانستم طنابهایم را باز کنم. چون اگر زخم‌ها از هم باز می‌شد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام می‌گرفت.

اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را می‌خورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون - در زمان پریودی - باز گذاشته بود. این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است.

هر هفته مادرم معاینه ام می‌کرد تا ببیند کاملا بهبود یافته ام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود. آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد…

زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم می‌درید ...

 

منبع: پزشکان بدون مرز

 

فمینیسم

فمینیسم

"زن حق بالا رفتن از سکوی اعدام را دارد؛ باید به همین ترتیب حق بالای تریبون رفتن هم داشته باشد. الیمپ دو گوژ"

 

 

فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثه‌ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگون تشکیل شده است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند.

واژهی فمينيسم را نخستين بار شارل فوريه، سوسياليست قرن نوزدهمی برای دفاع از جنبش حقوق زنان به کار برد.

 

 

فمینیسم مجموعهی گسترده‌ای از نظریات اجتماعی، جنبش‌های سیاسی، و بینش‌های فلسفی است که عمدتاً به وسیلهی زنان برانگیخته شده‌اند یا از آنان الهام گرفته‌اند، مخصوصا در زمینه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن‌ها. فمینیسم عمدتاً از ابتدای قرن ۱۹ پدید آمد. زمانی که مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مرد محور، سرکوب می‌شوند.

در طی یک قرن و نیم، جنبش رو به رشد زنان هدف خود را تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی مبتنی بر تبعیض جنسیتی علیه زنان قرار داده است.

فمینیست‌های اوّلیه را به اصطلاح «موج اوّل» می‌نامند. نهضت‌های حق‌طلبانه زنان تا سال ۱۹۶۰ جزء موج اوّل هستند. اوّلین آثار زنان در این موج از نقش محدود زنان انتقاد می‌کنند، بدون این‌که لزوماً به وضعیت نامساعد آنان اشاره کرده و یا مردان را از این بابت سرزنش کنند. موج اوّل فمینیستی با روشنگری‌های مری ولستون کرافت و بیانیه ۳۰۰ صفحه‌ای‌اش در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد.

این جنبش در طول سال‌های بعد، با ظهور موج دوم فمینیسم و موج سوم فمینیسم کامل‌تر شد. فمینیسم سعی می‌کند تا ضمن درک دلایل نابرابری‌های موجود، تمرکز خود را به سیاست‌های جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف نماید.

 

 

موضوع‌های کلّی مورد توجه فمینیسم تبعیض، رفتار قالبی، شیء‌انگاری، بی‌داد و مردسالاری/پدرسالاری هستند. فعّالان فمینیست به مواردی مانند برابری جنسیتی ، حقوق تولیدمثلی، خشونت خانگی، برابری دستمزد، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی می‌پردازند.

جوهرهی فمینیسم آن است که حقوق، مزیت‌ها، مقام، و وظایف نبایستی از روی جنسیت مشخص شوند. به رغم این‌که بسیاری از رهبران فمینیسم زنان بوده‌اند ولی این بدان معنا نیست که تمام فمینیست‌ها زن بوده‌اند/هستند.

تمام فمینیست‌ها به اصل موضوع تلاش برای احقاق حقوق زنان معتقد هستند، ولی در مورد علل این ستم‌دیدگی و روش‌های مبارزه با آن اختلاف وجود دارد و همین مسأله موجب همراهی فمینیسم با پسوندهای متفاوت شده است.

 

 

"چرا فمینیسم: به این دلیل که بنیادی ترین هدف آن، چه شخصی و چه جمعی، همچنان باید تحقق یابد: جهانی که نه تنها برای بعضی از زنان، بلکهبرای همه آنها جای بهتری باشد، آن جهان، نه فقط برای زنان که برای مردان نیز جای بهتری خواهد بود."

فمینیسم (به عنوان جنبش اصالت زنان) بخشی از پدیده یا جنبش توجه به دیگری یا اصالت دیگری است، جنبشی که در قلمرو نژاد، قومیت و جنسیت پدیدار شد. فمینیسم در عین حال توجّه‌برانگیزترین بخش این جنبش نیز هست که روایت‌های مختلفی چه در جهت موافق و چه در جهت مخالف دارد.

- در طول تاریخ حامیان برابری جنسیت‌ها و حقوق زنان را می‌توان یافت. برای مثال، ملکه تئودورا از روم شرقی یکی از طرفداران وضع قوانینی بود که موجب حمایت‌های بیشتر از زنان و آزادی‌های بیش‌تر در امور زنان می‌گشت، و کریستین د پیزان، اولین نویسنده حرفه‌ای زن، بسیاری از عقاید فمینیستی را بسیار زودتر از سال ۱۳۰۰ میلادی در مقابله با کوشش‌هایی که جهت محدود کردن ارث‌بری زنان و عضویت در اتحادیه انجام می‌گرفت ارتقا داد. به هر حال، بیش از چند قرن از یکپارچگی فمینیسم به عنوان یک فلسفه گسترده و جنبش اجتماعی نگذشته‌است.

تاریخ فمینیسم مدرن به عنوان یک فلسفه و جنبش اغلب باز می‌گردد به روشنفکری با روشنفکرانی همچون مری ورتلی مونتاگو و مارکوئیز دکاندورست که از تحصیلات زنان پشتیبانی می‌کردند. اولین مجمع علمی زنان در سال ۱۷۸۵ در میدلبورگ، شهری در جنوب جمهوری هلند بنیان نهاده شد. در طی این دوره وجود روزنامه‌هایی برای زنان که مبتنی بر موضوعاتی همچون علم بود به خوبی عمومی گردید. مری ولستن کرافت «یک حمایت کننده از حقوق زنان» در سال (۱۷۹۲) یکی از اولین عاملانی است که بدون شک می‌تواند فمینیست نامیده شود.

فمینیسم در قرن نوزدهم یک جنبش نهادینه شد تا این که مردم به گونه‌ای افزون‌تر نسبت به رفتار ناعادلانه با زنان آگاهی یابند. شارل فوریه سوسیالیست آرمان‌خواه در سال ۱۸۳۷ کلمه «فمینیسم» را استفاده نمود، و معتقد بود که گسترش پشتیبانی از حقوق زنان در همه جوامع پیشرفت خواهد کرد. از اولین همایش حقوق زنان در سنکا فالز، نیویورک در سال ۱۸۴۸ جنبشی سازمان‌یافته تاریخ‌گذاری شد. در سال ۱۸۶۹، جان استوارت میل کتاب پیروی از زنان را به جهت اثبات این که «تبعیت قانونی تنها یک جنس از دیگری اشتباه بوده... و ...یکی از رئوس موانع جهت پیشرفت انسان است» منتشر نمود.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زنان در بسیاری از کشورها توانستند به حق رای و شرکت در انتخابات دست یابند. نیوزیلند در سال ۱۸۹۳ اولین این کشورها بود. با کمک کیت شپرد طرفدار دادن حق رای یا حق انتخاب به زنان، مخصوصا در سال‌های پایانی جنگ جهانی اول پیشرفت کرد. دلایل این امر متفاوت بود، اما همه آن‌ها یک خواسته را که تصدیق همکاری و مساعدت زنان در طول جنگ بود در بر داشت، و همچنین تحت تأثیر قدرت نطق و بیانی که دو طرف در زمان توجیه تلاش‌های جنگی‌شان استفاده کردند واقع شد.

 

 

گرایش‌های فمینیسم

برخی از تئوریهای فمینیستی فرضیات پایه راجع به جنسیت، تفاوت جنسیت و تمایلات جنسی، شامل مقوله خود زنان را به عنوان یک عقیده کل نگر مورد تحقیق قرار می‌دهند، سایر تئوریها (به جای ارائه تعدد جنسیتها) مذکر / مونث بودن را کاملاً به صورت دوشاخه‌ای مورد تحقیق قرار می‌دهند. معذالک دیگر تئوریهای فمینیستی مفهوم «زن» را بصورت عادی تلقی و تحلیلها و مقالات انتقادی خاص از نابرابری جنسیت، تهیه می‌کنند، و بیشتر جنبشهای اجتماعی فمینیستی حقها، علایق و مسائل زنان را ترویج می‌کنند. سالهاست که چندین زیر مجموعه از ایدئولوژی فمینیستی گسترش پیدا کرده‌است. جنبشهای فمینیستی اولیه و نخستین اغلب موج اولیه فمینیستها، و فمینیستهای حدودا بعد از سال ۱۹۶۰ موج دوم فمینیستها نامیده می‌شوند. اخیرا، در حالی که موج دوم فمینیستها هنوز فعال می‌باشند بعضی از فمینیستهای جوانتر خود را به عنوان موج سوم فمینیستها معرفی کرده‌اند.

وندی کامینر، در کتاب خود «یک آزادی هراسناک: گریز زنان از برابری» تضادهای دیگر میان فرمهای فمینیسم را شناسائی می‌کند: تضاد میان چیزی که او آن را فمینیسم «تساوی گرا» و «طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی» می‌نامد. او فمینیسم تساوی گرا را به عنوان ارتقا دهنده برابری بین زنان و مردان از طریق اهدای حقوق برابر در نظر می‌گیرد. فمینیستهای طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی ترجیح می‌دهند که بر روی حمایتهای قانونی برای زنان، همچون قوانین استخدام و قوانین طلاق که از زنان محافظت می‌نمایند متمرکز باشند، گاه از محدودیت حقوق مردان، همچون سخنرانی آزاد (مخصوصا، حق تولید و مصرف نقاشیهای مستهجن) حمایت می‌کنند. اگرچه کتاب متعلق به زمان پیش از وقوع موج سوم فمینیست می‌باشد، کامینر هر دو جریان محافظه کار و تساوی گرا را در محدوده موج اول و موج دوم فمینیسم شناسائی می‌کند.

«درباره» فمینیسم در باب این که کدام یک از انواع آن باید منحصرا برچسب خورده یا مورد تفکر قرار گیرد مباحثاتی وجود دارد. همچنین اعتقادات مشترکی همچون ظلم به وسیله پدر سالاری و یا سرمایه داری ، و اعتقاد به این که آنها با هم مترادف هستند وجود دارد.

زیرمجموعه‌هایی از فمینیسم

فمینیسم سوسیالیستی

فمینیسم لیبرال

فمینیسم مارکسیستی

فمینیسم آنارشیستی

فمینیسم رادیکال

فمینیسم مدرن

فمینیسم اسلامی

فمینیسم آفریقائی

فمینیسم آمازونی

فمینیسم ضد نژاد پرستانه

فمینیسم سیاه پوستان

فمینیسم مغلطه‌ای

فمینیسم فرهنگی

فمینیسم متضاد

فمینیسم اقتصادی

فمینیسم هستی گرایی

فمینیسم ژاپنی

فمینیسم فرانسوی

فمینیسم فردگرایی (همچنین به عنوان فمینیسم طرفدار آزادی نیز شناخته می‌شود)

فمینیسم همجنس باز(زن)

فمینیسم مذکر یا فمینیست موافق مردان

فمینیسم مادی

فمینیسم جدید

فمینیسم پاپ

فمینیسم بعد از - مستعمرات

فمینیسم پست مدرنی که شامل نظریه فراهنجار می‌باشد.

فمینیسم طرفدار جنس (همچنین به عنوان فمینیسم آزادی جنسی نیز شناخته می‌شود، فمینیسم جنس مطلق و فمینیسم خود خواه)

فمینیسم روانکاوانه

فمینیسم طرفدار اصلاحات سیاسی

فمینیسم جداگرایی

فمینیسم معنوی

فمینیسم دیدگاه

فمینیسم جهان سوم

فمینیسم تغییر ملیت

فمینیسم تغییر(جابجائی)

زن گرایی

فعالیتهای مطمئن، مشی‌ها و مردم همچنین می‌توانند به عنوان فمینیست مقدماتی یا پست فمینیست توصیف شوند.

 

- فمینیسم لیبرال، فمینیسم سوسیالیستی، فمینیسم رادیکال.

لیبرال فمینیستها شامل همه آنهایی هستند که برای حقوق تساوی زنان در چارچوب حکومت لیبرالی مبارزه می کنند، با این استدلال که مبنای نظری ای که ای حکومتها بر آن بنا شده سالم است اما حقوق و امتیازاتی که اعطا می کنند باید به زنان تعمیم یابد و به آنها حق شهروندی مساوی با مردان بدهد؛

فمینیستهای سوسیالیست نابرابری جنسیتی و سرکوب زنان را به نظام تولید سرمایه داری و تقسیم کار سازگار با این نظام مرتبط می داند؛

فمینیستهای رادیکال سلطه مردان بر زنان را ناشی از نظام مرد سالاری می دانند، که از همه ساختارهای اجتماعی مستقل است؛

 

 

ادامه دارد.

 

جهان های موازی

جهان های موازی ثابت شد/ مردی که 48/1 ثانیه از همه انسانها جوانتر است!

فیزیکدانان کوانتمی دانشگاه کالیفرنیا کشف عجیبی کرده اند که به گونه ای نشان می دهد جسمی که در مقابل یک فرد قرار گرفته و دیده می شود می تواند به صورت همزمان در جهانی موازی نیز وجود داشته باشد.

به گزارش خبرگزاری مهر، این کشف به واسطه ذره ای کوچک و فلزی انجام گرفته است؛ براده ای به قطر یک تار مو، جسمی که بسیار ریز است اما در عین حال می توان آن را با چشم غیر مسلح نیز مشاهده کرد.

 

دانشمندان این ذره را در کاسه ای مخروطی و تاریک سرد کرده و تمامی هوای اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج کردند. سپس محققان ذره را مانند یک دیاپازون حرکت داده و مشاهده کردند ذره در زمانی واحد حرکت کرده و متوقف می شود.

 

چگونه این پدیده را درک کنیم؟

 

برای درک این پدیده که کاملا غیر ممکن به نظر می رسد، باید بسیار بسیار کوچک اندیشید، حتی کوچکتر از اتمها، الکترونهایی که به دور هسته اتم در گردشند، در آن واحد در حالتهای چند گانه حرکت می کنند که ثابت کردن آنها تقریبا غیر ممکن است. به بیان ساده تر می توان گفت زمانی که فردی در شهر اکلاهاما به دیدن مادر خود می رود در جهان موازی که ذرات اتمی وی در آن حضور دارند همان فرد در خانه مشغول تماشای تلویزیون است.

 

به گفته دانشمندان شاید این پدیده کاملا غیر واقعی به نظر آید اما بر پایه علم حقیقی رخ می دهد. بر اساس یکی از نظریه های فیزیکی زمانی که پدیده ای در یک حالت مشاهده می شود این پدیده جهان را به دو بخش تقسیم می کند. نظریه چند حالتی بر این پایه استوار است که جهان فعلی طی مشاهده انسان متوقف شده و انسان تنها یکی از واقعیات در حال وقوع را مشاهده می کند. برای مثال می تواند توپ فوتبال را ببیند که در هوا در پرواز است، اما شاید در جهان موازی این توپ در همان لحظه سقوط کرده باشد و یا شاید اصلا فردی در آن لحظه مشغول بازی فوتبال نباشد.

 

بسیاری از فیزیکدانان بزرگ پایه های علمی جهان چند حالتی را حتی اگر نتوان آن را به اثبات رساند قبول دارند. "شان کرول" از موسسه تکنولوژی کالیفرنیا یکی از این فیزیکدانان بوده و معتقد است تا زمانی که نتوان تمدنهای فوق پیشرفته بیگانه را تصور کرد که پی به واقعیت این نظریه برده اند، انسانها تحت تاثیر امکان وجود جهانهای دیگر قرار نخواهند گرفت. وی در عین حال معتقد است هرگز فردی قادر به ابداع دستگاهی نخواهد بود که با استفاده از آن بتوان میان این جهانها ارتباط برقرار کرد.

 

درک واقعیت جهان موازی بستگی شدیدی به درک انسان از زمان دارد. به گفته "کرول" ما زمان را به صورت واقعی احساس نمی کنیم، تنها شاهد گذشت آن هستیم. برای مثال گذشت زمان در هنگام یک مسابقه هیجان انگیز بسیار سریع و در سر کلاس یک درس کسل کننده کاملا کند است. یا هنگامی که فردی تلاش دارد با تاخیر در دفتر کارش حاضر نشود، دقایق برای وی با سرعتی باور نکردنی می گذرند اما چند دقیقه باقی مانده از ساعت کار به راحتی با چندین ساعت برابری می کنند.

 

بازگشت به آینده

 

"فرد آلن ولف" از دانشمندان فیزیک کوانتم نیز معتقد است زمان به شکل یک خیابان یک طرفه به نظر می آید که از گذشته به سوی حال در حرکت است، اما با در نظر گرفتن نظریه های قابل ملاحظه ای که در سطح کوانتمی ارائه شده اند، ذرات در آن واحد به سمت عقب و جلو در حرکتند. در صورتی که بتوانیم از بخش "جلو و عقب رفتن در آن واحد" صرف نظر کنیم، شانس درک بخشی از فیزیک را از خود گرفته ایم.

 

به گفته "ولف" زمان در ماشینهای کوانتمی به صورت مستقیم حرکت نمی کند بلکه حرکتی زیگزاگ داشته و به همین دلیل وی معتقد است امکان ساختن ماشینی که بتواند زمان را منحرف کند، وجود دارد.

 

به گفته "ریچارد گات" فیزیکدان دانشگاه پرینستون "سرگئی کریکالو" فضانورد روسی که در 6 ماموریت فضایی حضور داشته است نسبت به بقیه انسانهای روی زمین 48/1 ثانیه جوانتر است زیرا وی در سرعتی بسیار بالا در مدار حرکت کرده است و کم سن تر بودن نسبت به بقیه به معنی جهش به آینده و تجربه نکردن زمان حال مشابه با دیگران است. به گفته وی از جهتی می توان گفت این فضانورد به سوی آینده سفر کرده و دوباره بازگشته است!

 

"گات" می گوید نیوتن باور داشت زمان پدیده ای جهانی است و تمامی ساعتهای جهان به صورت یکسان حرکت می کنند. اکنون با توجه به نظریه نسبیت خصوصی اینشتین می توان گفت سفر به آینده امکان پذیر است. با در نظر گرفتن نظریه گرانش اینشتین، قوانین فیزیک از منظری که امروز آنها را درک می کنیم نشان می دهند حتی سفر در زمان به سوی گذشته نیز امکانپذیر است اما برای مشاهده امکان این سفر باید قوانین جدید فیزیکی در سطح کوانتمی فراگرفته شوند.

 

درک این قوانین نیز با استفاده از ذره ای فلزی و بسیار کوچک و کاسه ای مخروطی شکل آغاز شده است. در واقع فیزیکدانان دانشگاه کالیفرنیا با ابداع خود مقیاس ماشینهای کوانتمی را به ابعاد بزرگتری تغییر دادند.

 

بر اساس گزارش فاکس نیوز، مسئله بعدی فراگرفتن چگونگی کنترل ماشینهای کوانتمی و استفاده از آنها برای اجسام بزرگتر است. در این صورت شاید بتوان با دستکاری تنها چند الکترون کوچک به جهان موازی دست پیدا کرد.

 

روانکاوی

روانکاوی

روان کاوی همان گونه که از نام آن بر می‌آید، به معنی تحلیل روان (یا ذهن) یک شخص است.به عبارت دیگر همانطور که در کتاب رواندرمانی چیست؟ آمده است روان کاوی روشی برای پرداختن عمیق تر و متمرکز تر بر ناخودآگاهی است. منظور از ناخودآگاه آن بخش روان است که از دسترس آگاهی خارج شده است ولی به کنترل رفتار فرد ادامه می دهد. این اصطلاح نخست در سال ۱۸۹۶ رایج شد. در طول روان کاوی، درمانگر (یا روان کاو) سعی می‌کند درمانجو را نسبت به تعارض های ناهشیارش که به تجربه‌های کودکیِ وی مربوط می‌شوند، آگاه کند. در روان کاوی، روان کاو داده‌های خود را از مصاحبه‌های بالینی کسب می‌کند.

روان کاوی سنتی بر پایهٔ این عقیدهٔ اصلی فروید استوار است که تعارض های ناهشیار میان بخش های مختلفِ روان - نهاد، خود و فرا خود - علت اصلی رفتار نا بهنجار هستند.

فروید بر این باور بود که آگاهی یافتن از یک تعارضِ دردناک موجب کاهش اضطراب می‌شود. وی مشاهده کرد که هر گاه بیمارانش تجربهٔ تلخ و تکان دهنده‌ای را همراه با هیجان های اضطراب آور آن به یاد می‌آورند، ظاهراً از تأثیر آن تعارض بر رفتار فرد کاسته می‌شود.

البته دست یابی به تعارض های نا هشیار کار ساده‌ای نیست. خود، به کمک مکانیسم های دفاعی مانع از هشیاری نسبت به افکار ناهشیار می‌شود. کسب بینش نسبت به ناهشیاری مستلزم فریب دادن خود و تضعیف حالت دفاعی آن است. تداعی آزاد، تفسیر، تحلیل رؤیا، مقاومت و انتقال پنچ فن اصلی برای آگاهی یافتن به تعارض های نا هشیار هستند.

 

1. تداعی آزاد. در روان کاوی به بیمار گفته می‌شود که هر آن چه را که به ذهنش خطور می‌کند، بیان نماید.

2. تفسیر. در روان کاوی، روان کاو صرفاً تفسیری از آن چه بیمار اظهار داشته یا انجام داده است، ارائه می‌کند. برای مثال، اگر بیمار با عصبانیت و از روی خشم از پدرش صحبت می‌کند، روان کاو ممکن است نشانه‌های کنونی بیماری را نشانی از احساس های سرکوب شدهٔ شخص نسبت به پدرش بداند.

3. تحلیل رؤیا. فروید رؤیا را شاهراهی که به ناهشیاری ختم می‌شود می‌دانست، چرا که در میان خواب، خود قادر به دفاع کردا از خویش در برابر تعارض ها ی ناهشیار که به صورت های گوناگونی در خواب تجلی می‌یابند، نیست.

4. مقاومت. روان کاو با مشاهدهٔ گفته‌های بیمار به کاوش پیرامون نمونه‌های مقاومت، یعنی تمایل به باز داری از ابراز آزادانهٔ مطلب ناهشیار آن ها می‌پردازد؛ مثلاً اگر بیمار در مورد گفتگو در بارهٔ یک موضوع مقاومت می‌کند، در این صورت روان کاو سعی می‌کند با دنبال کردن موضوع دلیل مقاومت را دریابد.

5. انتقال. در میان روان کاوی، بیمار ممکن است احساس هایی را که در سال های گذشتهٔ زندگی خود به خصوص در مورد پدر، مادر یا سایر افراد با اهمیت تجربه کرده است، در روابط خود با درمانگر، انعکاس دهد. این پدیده انتقال نام گرفته است. روان کاو این واکنش های هیجانی را واقعی نمی پندارد و آن ها را از زاویهٔ تعارض های حل نشدهٔ دوران کودکی یا روابط قبلی بیمار می نگرد و مورد تفسیر قرار می‌دهد.

روانشناسی

روانشناسی

- روانشناسی، علم کاربردی مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی بر اساس یافته‌های علمی و تحقیق شده می‌باشد. رفتار به فعالیت‌ها و اعمالی اشاره دارد که قابل مشاهده و قابل اندازه گیری می‌باشند، مانند صحبت کردن و راه رفتن، اما فراندهای ذهنی به اعمال و فرایند‌هایی اشاره دارد که به صورت مستقیم قابل دیدن و درک کردن نیست و نمود آنها را می‌توان در رفتار و دیگر فرایند‌ها مشاهده کرد، مانند تفکر و یا هیجان و ترس. امروزه، روانشناسي از سنين خردسالي و نوجواني گذشته و پا به مرحله جواني و بزرگسالي گذاشته است و به درجهاي از ثبات و استحكام رسيده است (شاملو، 1370). روانشناسي با در نظر گرفتن نيازهاي طبيعي انسان و درك روح زمان ، به عنوان پرچمدار مطالعه پيچيدگيهاي بشر امروز است. در یک تعریف ساختار شکن از روان شناسی، «روان شناسی عبارت از کشف دروغهایی است که به خود می گوییم و همچنین تعیین حد و مرز راست هاست» در این تعریف انسان موجودی است که نخست باید خود را فتح کند. در نتیجه صداقت تمام عیار با خود پایه روان شناسی است. این تعریف روان شناسی را با خود شناسی پیوند می زند.

- روانشناسی امروز به حدود ۵۴ رشته و شاخه متفاوت از قبیل روانشناسی بالینی، روانشناسی کودکان و کودکان استثنائی، روانشناسی صنعتی و سازمانی، روانسنجی، روانکاوی، روانشناسی مهندسی، روانشناسی فیزیولوژیک, روان شناسی ورزش, روان شناسی مدیریت و ... تقسیم شده‌است. روانشناسی به مطالعه مفاهیمی مانند هوش، رفتار، هیجان‌ها (احساسات)، روابط درونی و روابط اجتماعی و شخصیتی فرد می‌پردازد.

- روانشناسي از تمام نظامهاي علمي موجود قدمت بيشتري دارد. ميتوان ريشههاي آن را تا قرن چهارم و پنجم قبل از ميلاد با دانشمنداني چون افلاطون وارسطو دنبال نمود. ولي به قول هرمن ابينگهوس ، قرن 19، ”روانشناسي پيشينهاي دراز اما تاريخچهاي كوتاه دارد (شولتز و شولتز، 1372، ص 18).

- یک فیلسوف تحصیل کرده آلمانی بنام رادولف گوسلنیوس ابداع کننده اصطلاح "روانشناسی" است (۱۹۵۰). معنی ریشه کلمه روانشناسی از کلمه (روان) بمعنای "روان در زبان یونانی است. تا حدود اواخر قرن نوزدهم، روانشناسی بعنوان شاخه‌ای از علم فلسفه شناخته می‌شد. و همچنین بعنوان یک کیش در برخی فرهنگ‌ها در نظر گرفته می‌شد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی می‌گردید. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وندت (که به پدر روانشناسی نیز معروف است) اقدام به تاسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن بروی مطالعات روانشناسی قرار داشت. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز درکتاب خود با نام "اصول روانشناسی به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیاد‌های روانشناسی که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح گردیده بودند، پاسخ داد. از دیگر افراد مطرح در این رشته هرمن ابینگواس (پیشتاز تحقیقات حافظه)، دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرآیند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) می‌باشند. در همین حال، شخصی بنام زیگموند فروید که تحصیل کرده رشته اعصاب شناسی بوده و آموزش رسمی در خصوص روانشناسی ندیده بود، روش روان درمانی را ابداع و مورد استفاده قرار داد که بنام تجزیه و تحلیل روحی شناخته می‌شود. شناخت فروید از ذهن بطور گسترده بر پایه روش‌های تفسیری و درون گرائی است. ولی تمرکز خاص آن بروی حل مشکلات روان پریشی و آسیب شناسی روانی قرار دارد. تئوری‌های فروید بسیار مشهور گردیدند دلیل این معروفیت احتمالا بخاطر در گیر بودن آن با موضوعاتی از قبیل جنسیت و سرکوب بعنوان جوانب عمومی توسعه روانشناسی می‌باشد. در آن زمان، این مسائل بصورت عمده بعنوان موضوعات ممنوعه در نظر گرفته می‌شدند. و فروید مبدلی فراهم آورد که بتوان راجع به این مسائل بطور باز در مجامع مبادی آداب بحث و گفتگو نمود. اگرچه در روانشناسی امروزی، تئوری‌های فروید اساسا مورد توجه نیستند ولی کاربرد خاص او در تبدیل روانشناسی به موضوعی کلینیکی بسیار تاثیر گذار بود.

- بعنوان بخشی از عکس العمل نسبت به طبیعت فردی و درون نگر روانشناسی و وابستگی انحصاری آن به جمع آوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتار گرائی بمنزله روش راهنمائی تئوری روانشناسی معروف گردید. روانشناسانی از قبیل جان بی. واتسون، ادوارد تورندیک و بی. اف. اسکینر بعنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتار گرایان اعتقاد داشتند که روانشناسی باید تبدیل به علم رفتار شناسی گردد و نه ذهن. آنها این نظر را که وضعیت‌های درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا اهداف را می‌توان بصورت علمی مورد تحقیق قرار داد را رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام "روانشناسی از دیدگاه رفتار گرا" اظهار داشت که روانشناسی " رشته‌ای کاملا تجربی از علوم طبیعی است،""اشکال درون گرائی از اجزای لازم این روش‌ها محسوب نمی‌گردند" و اینکه "رفتار گرایان مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند."

- رفتار گرائی در تمامی سال‌های اولیه قرن بیستم بعنوان مدل غالب روانشناسی مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه بنام تبلیغ) تئوری‌های شرطی شدن بعنوان مدل‌های علمی رفتار انسان بود.

- بهرحال، کم کم مشخص شد که علیرغم آنکه رفتار گرائی اکتشافات مهمی صورت داده بود ولی بعنوان یک تئوری راهنمای رفتار انسان نا کارآمد به‌نظر می‌رسید. بازبینی کتاب"رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرآیند اکتساب زبان در یک چهار چوب رفتار گرائی) بعنوان یکی از عوامل اصلی ختم کننده دوران رفتار گرائی بحساب می‌آید. چامسکی اثبات نمود که زبان را نمی‌توان بصورت انحصاری از طریق شرطی شدن آموخت. زیرا مردم قادرند جملاتی بی همتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بتنهائی از طریق تجارب روزمره زندگی قابل تولید نیستند. این مباحث موید آنست که فرآیند‌های درونی ذهن که رفتار گرایان آن‌ها را تحت عنوان توهم رد می‌کردند، واقعا وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت باندورا نشان داد که کودکان قادرند یادگیری از طریق مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابر این بیشتر بروی بازنمائی‌های درونی حساب باز نمایند.

- روانشناسی بشر دوستانه در سال ۱۹۵۰ بوجود آمد و بعنوان عکس العملی نسبت به مثبت گرایان و تحقیقات علمی ذهن بکار خود ادامه داد. تاکید این روانشناسی بر نظریه پدیدار شناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طریق انجام تحقیقات کیفی بر آمد. ریشه‌های تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسیالیست‌ها و فلسفه پدیدار شناختی بوده و بسیاری از روانشناسان بشری روش علمی را کاملا رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحد‌های اندازه گیری باعث تخلیه کلیه معانی و ارتباطات او بعنوان موجودی زنده خواهد گشت.

- برخی دیگر از تئوریسین‌های این مکتب فکری عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیاز‌های انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فیتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.

- ظهور تکنولوژی کامپیوتر نیز به پیشرفت استعاره عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این تکنولوژی بهمراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و همچنین اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن به پیدایش شناخت گرائی بعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.

- ارتباطات بین مغز و عملکرد سیستم عصبی نیز متداول گردید. دلیل این رایج شدن قسمتی به آزمایشات افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد هب و قسمتی به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی اعصاب شناختگرا را ببینید) برمی گشت. با توسعه تکنولوژی‌های اندازه گیری عملکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخش‌های فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.

- با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، علوم کامپیوتر و علوم مربوط به اعصاب ) جهت شناخت و فهم ذهن،

- چتری از علوم شناخت گرا بعنوان ابزار تمرکز تلاش‌ها در مسیری سازنده تشکیل گردید.

- بهرحال، بسیاری از روانشناسان از آنچه بعنوان مدل‌های "مکانیکی" ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. حلقه کامل افراد این دست، می‌توان به روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی کارل جانگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسی به ریشه‌های روحانی خود بودند. دیگران مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاما با هم تعامل داشته و در جستجوی قالب گذاری روانشناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند. ترتیب شده توسط : شهیرالله

 

- شاخص های سلامت روان

اخیراً مشکلات سلامت روان بیشتر شده و یا اینکه بشر بیشتر به آن توجه کرده است

رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب از اساسی‌ترین نیازهای فطری آدمی و از دیرباز جزو مسائل اساسی بشر بوده است. همین مساله موجب شده تا در ادیان الهی و آیین‌های کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود. از طرف دیگر، بهداشت و سلامت روانی یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه مستلزم برخورداری از افرادی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.

 

- ذهن و مغز

روانشناسی تشریح کننده تلاشهای توصیف کننده هوشیاری، رفتار و تاثیرات متقابل اجتماعی می‌باشد. منظور ابتدائی روانشناسی تجربی توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ می‌دهد بود. در حدود بیست سال گذشته روانشناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا سیستم عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست اینها به چه صورت هائی با هم در ارتباط هستند: آیا هوشیاری تعیین کننده وضعیت مغز است و یا وضعیت مغز تعیین کننده هوشیاریست و یا اینکه هر دو اینها روش‌های خاص خود را دارند؟ احتمالا برای فهم این ارتباطات میباید ابتدا با تعاریف "هوشیاری" و "وضعیت مغز" آشنا گردید – یا اینکه آیا هوشیاری نوعی "وهم و خیال" پیچیده‌است که هیچ ارتباطی با فرآیند‌های عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز بصورتی فزاینده در تئوری و تمرین روانشناسی خصوصا در بخش هائی مانند هوش مصنوعی، روانشناسی شناخت اعصاب و علوم شناخت گرای اعصاب داخل شده‌است.

 

- مکاتب فکری

بحث اکثر مکاتب فکری بر سر استفاده از یک مدل خاص بعنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان کلیه، یا اکثریت رفتار‌های انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکاتب در طول زمان کم و زیاد می‌شده‌است. ممکن است برخی از روانشناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نموده‌اند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از این مکاتب را روشی برای فهم ذهن و نه لزوما تئوری‌های انحصاری متقابل در نظر می‌گیرند.

 

- حوزه و قلمرو روانشناسی

زمینه روانشناسی بسیار گسترده و شامل روش‌های متفاوت مطالعه فرآیند‌های ذهنی و رفتاری می‌گردد. در زیر حوزه‌های اصلی بررسی و تحقیق روانشناسی به آگاهی می‌رسند. لیست کامل و جامع عناوین زیر مجموعه و حوزه‌های علم روانشناسی را می‌توانید در لیست سر فصل‌های روانشناسی و لیست رشته‌های علمی روانشناسی پیدا و ملاحظه نمائید.

 

- روش‌های تحقیقات

تحقیقات روانشناسی بر طبق استاندارد‌های روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردار شناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیده‌های روانشناسی بپردازد. در جائیکه تحقیقات اخلاقی و حالت توسعه در یک دامنه فرضی تحقیق مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکل‌های آزمایشیدنبال می‌شوند. تمایل روانشناسی به التقاطی بودن باعث اقتباس دانش علمی از دیگر رشته‌ها بمنظور کمک به توضیح و درک پدیده‌های روانشناسی گردید. تحقیقات کمی روانشناسی باعث ایجاد طیفی وسیع از روش‌های مشاهده‌ای شامل تحقیقات عمل، کردار شناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبه‌ها و مشاهدات شرکت کنندگان گردید که منظور آن جمع آوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایشات سنتی بود. ادامه تحقیقات عام روانشناسی انسانی با تحقیق در روش‌های قوم نگار، تاریخی و تاریخ نگار ادامه یافت.

 

- تست جنبه‌های مختلف عملکرد روانشناسی زمینه‌ای فوق العاده از روانشناسی معاصر است.  روان سنجی و روش‌های  آماری غالب شامل انواع معروف تست‌های استاندارد شده و همچنین آنهائی که یطور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفته‌اند، می‌باشند.

 

تمرکز روانشناسان آکادمیک احتمالا بطور خالص بروی تحقیق و تئوری روانشناسی با هدف فهم بیشتر روانشناسانه در زمینه‌ای مشخص قرار دارد، این در حالیست که دیگر روانشناسان بروی روانشناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. بهرحال، این دیدگاه‌ها بطور متقابل انحصاری نبوده و اکثر روانشناسان هم درگیر تحقیقات و هم در بکار بردن روانشناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بوده‌اند. در میان بسیاری از انواع رشته‌های روانشناسی، هدف روانشناسی بالینی توسعه کاربرد دانش روانشناسان و تجارب تحقیقات و روش‌های آزمایشات که آن‌ها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بکار گیری موضوعات روانشناسی انفرادی یا استفاده از روانشناسی جهت کمک به دیگران می‌باشد.

زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصا در زمینه‌های کاربردی دارد، تداعیات روانشناسی بطور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیاز‌های آموزشی می‌پردازد. به همین شکل، نیازمندی‌ها احتمالا در درجات دانشگاهی روانشناسی قرار دارند، طوری که دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینه‌های مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینه‌های روانشناسی عملی که در آن روانشناسان درمان را به دیگران توصیه می‌کنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمان‌های منظم دولتی به روانشناسان نیز احساس می‌شود.

 

- آزمایشات کنترل شده (روانشناسی آزمایشی)

تحقیقات روانشناسی آزمایشی در داخل لابراتوار و تحت شرایط کنترل شده انجام می‌پذیرند. تلاش این متد تحقیقات تکیه انحصاری بر کاربرد روش‌های علمی بر ابناء بشر بمنظور فهم رفتار می‌باشد. نمونه‌های چنین معیار‌های سنجش رفتاری شامل زمان عکس العمل و انواع معیاری‌های روان سنجی می‌گردد. آزمایشات جهت تست یک فرضیه خاص انجام می‌پذیرند.

بعنوان یک مثال روانشناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تن‌های صدا بسنجد. خصوصا، ممکن است سوال زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسانتر نیست که بین یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آن را از دیگر اصوات بر مبنای تکرار آن‌ها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این سوال امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، بطور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد ( همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص بجای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن می‌پردازد، را ببینید.) جهت تست این فرضیه می‌باید یک شرکت کننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکت کننده بخواهد نسبت به یک صوت عکس العمل نشان دهد (مثلا از طریق فشار دادن یک دکمه)،

در صورتیکه فکر کنند که تن اصوات شامل دو صدای متفاوت بوده و یک عکس العمل دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیده‌اند. نسبت پاسخ‌های صحیح بعنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تن‌های اصوات بصورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار می‌رود. نتیجه این آزمایش بخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان می‌باشد.

 

- مطالعات همبستگی

یک مطالعه همبستگی از آمار‌ها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر بهمراه متغیر دیگر مجددا رخ می‌دهد یا خیر، استفاده می‌نماید. بعنوان مثال، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال ابتلا به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این سوال آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آنهائی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه مبتلا گشته‌اند را برآورد نمائیم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یکدیگر باشد. (قبلا ثابت شده‌است که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد می‌سازد). بهرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمی‌توان بطور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار "علت" ابتلا به سرطان ریه‌است. فقط می‌توان گفت آنهائی که مستعد سرطان هستند بیشتر آنهائی هستند که سیگار نیز می‌کشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با مثال روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد این مورد را به یکی از اصلی ترین محدودیت‌های مطالعات همبستگی تبدیل می‌نماید.

 

- مطالعات طولی

مطالعات طولی نوعی روش تحقیق است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص می‌پردازد. بعنوان مثال، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس. ال.آی.) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد مطالعه قرار دهد. مزیت این روش آن است که می‌توان چگونگی تاثیر گذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد. ولی در هر صورت، از آنجا که نمی‌توان تفاوت‌های فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجه گیری در باره کل گروه مشکل خواهد بود.

 

- روش‌های روانشناسی اعصاب

موضوع روانشناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار که بطور عام از جراحت مغزی یا بیماری‌های ذهنی رنج می‌برند، می‌باشد.

موضوع بررسی رشته‌های روانشناسی اعصاب شناخت گرا و پزشکی اعصاب و روان شناخت گرا بیماری‌های عصبی یا ذهنی از طریق تلاش در استنتاج تئوری‌های عملکرد عادی ذهن و مغز می‌باشد. فعالیت این رشته بطور عادی شامل مشاهده تفاوت‌های موجود در زمینه‌های توانائی باقیمانده (که بنام " عملکرد عدم همکاری" شناخته می‌شود) است که می‌تواند پاسخی به این سوال باشد که آیا توانائیها از عملکرد‌های جزئی تری تشکیل شده و یا توسط یک مکانیسم شناخت گرای واحد کنترل می‌گردند.

در کل، تکنیک‌های آزمایشاتی اغلب مورد استفاده قرار می‌گیرند که بر مطالعات روانشناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق می‌کنند. این تکنیک‌ها شامل آزمایشات رفتاری، اسکن مغز یا تصویر سازی اعصاب از منظر عملکرد – بمنظور بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیک هائی مانند شبیه سازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که بصورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخش‌های کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آن‌ها در عملیات ذهنی می‌پردازد.

 

- مدل سازی رایانه‌ای (Neural network with two layers) - شیبه سازی رایانه‌ای

ابزاری است که اغلب در روانشناسی شناخت گرا جهت شبیه سازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار می‌رود. این مدل مزیت‌های زیادی دارد. نظر به اینکه رایانه‌های مدرن از سرعتی فوق العاده بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرآیند‌های شبیه سازی را می‌توان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدل سازی ، روانشناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی می‌گردند که این امر بصورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.

انواع متعددی از مدلسازی در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار می‌گیرد. پیوند گرائی از شبکه‌های عصبی جهت شبیه سازی مغز بهره می‌جوید. روش دیگر مدل سازی سمبلیک است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیر‌ها و قوانین به نمایش در می‌آورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سیستم‌های پویا و اتفاقی.

 

- انتقاد

اگرچه جریان روانشناسی مدرن بطور گسترده در مسیر تلاش‌های علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روانشناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیده‌است. برخی معتقدند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایشات و مطالعات آماری، به شکل دهی ماهیت آنها پرداخته اند؛ زیرا این روشها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیز هائی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد می‌کنند. گاهی اوقات روانشناسی بعنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بی توجهی یا بی ارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی می‌گردد.

یک انتقاد مشترک از روانشناسی به نامتعادل بودن آن بعنوان یک علم بر می‌گردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینه‌های روانشناسی بر روش‌های تحقیقات "ضعیف" از قبیل زمینه یابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفته‌اند که این زمینه‌های روانشناسی به اندازه‌ای که خود روانشناسی ادعا می‌کند علمی نیستند. روش هائی از قبیل درون گرائی و تحلیل متخصص، که توسط برخی روانشناسان مورد بهره برداری قرار دارند، بصورت باز با مسئله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا سوال مطروحه آنست که آیا بایست روانشناسی را بعنوان علم طبقه بندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت بعنوان معیار‌های کلیدی وجوب تجربه و علم محسوب می‌گردند. از این جهت برخی شاخه‌های روانشناسی دارای این معیار‌ها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گسترده تر از کنترل‌های آماری و طراحی‌های تحقیقات که بصورت فزاینده‌ای پیچیده می‌گردند، تحلیل‌ها، روش‌های آماری و همچنین عدم استفاده از روشهای مشکل دارتر مانند درون گرائی، حداقل در بخش‌های روانشناسی دانشگاه‌ها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه در گذشته بود گردیده‌است.

برخی سوال می‌کنند که آیا ذهن تابع تحقیقات کمی علمی خواهد شد. و برخی منتقدین نیز به طرح تنوع زیاد تئوری‌های روانشناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده دیگر بر روانشناسی مدرن بی اعتنائی آن به روحانیت و خود روح است.

همچنین انتقاداتی از سوی محققان تجربی روانشناسی در خصوص شکاف بین تحقیق و تمرینات بالینی در روانشناسی طرح گردیده‌است. یک روند جدید شامل رشد درمان‌های غیر علمی مانند برنامه ریزی زبانشناختی عصبی ، تولد مجدد و درمان آغازین می‌گردد که توسط برخی سازمان‌های روان درمانی توسعه می‌یابند. سازمان هائی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن بمنظور افزایش سطح آگاهی و تحقیق در خصوص این رشته بوجود آمده‌اند.

 

ذهن چیست؟

فلسفه ذهن چیست؟

فلسفه ذهن از شاخه‌های روش فلسفه تحلیلی است که ماهیت ذهن، رویدادهای ذهنی، کارکردهای ذهنی، و خودآگاهی را بررسی فلسفی می‌کند، طبیعت رابطه این امور با بدن فیزیکی؛ که به مسأله ذهن و بدن (نفس و بدن) معروف است نیز از مهم ترین مسائل فلسفه ذهن است. البته رویکردهای قاره‌ای نیز به این شاخه فلسفی وجود دارد مانند پدیدارشناسی هگل. در عصر حاضر مک کلمراک با رویکرد فلسفه قاره‌ای هایدگر که همان رهیافت پدیدارشناختی-اگزیستنسیالیستی است، فلسفه ذهن را بررسی می‌کند.

 

در فلسفه ذهن از پاره‌ای مسائل بحث می‌شود: مهم‌ترین مسئله فلسفه ذهن که مسائل دیگری از دل آن پدید می‌آیند بحث رابطه ذهن و بدن است. در این مسأله چند دیدگاه وجود دارد:

- دوگانه‌انگاری

 

- تعامل ذهن و بدن

یکی از بحثهای دوگانه انگاری جوهری، تعامل یا علیت دو جانبه ذهن و بدن است. مسأله اینجا است که یک جوهر مادی و یک جوهر غیرمادی که هیچ تناسبی با هم ندارند، چگونه می‌توانند در هم تأثیر بگذارند؟ چند نظریه در این باب وجود دارد: شبه پدیدارگرایی، اصالت علت موقعی، اصالت ظهور ناگهانی و اصالت توازی.

 

- نظریه این‌همانی

نظریه این‌همانی: مطابق این نظریه هر نوع از حالات ذهنی با نوعی از حالات فیزیکی و به عبارت دقیقتر: حالات مغزی همسان است. برای مثال، درد همواره با شلیک عصب ج یکی است. این همانی در این نظریه نوعی، وجودی است و نه مفهومی یعنی مفهوم حالت ذهنی غیر از مفهوم حالت مغزی است ولی این دو در خارج یک چیزند.این نظریه به عنوان فیزیکالیسم هم یاد می‌شود.

 

- تحقق پذیری چندگانه

اعتراض مهمی به این همانی نوعی وارد شد: تحقق پذیری چندگانه؛ یعنی همیشه این طور نیست که یک نوع حالت ذهنی با نوع خاصی از حالت مغزی همراه باشد؛ به عنوان مثال، درد در موجودات دیگر می‌تواند بدون شلیک عصب محقق شود. حتی علوم عصبی نشان داده‌اند انسان‌هایی که قسمتی از مغز را مانند بخش کلامی از دست می‌دهند پس از مدتی بخش دیگری از مغز وظیفه آن بخش را بر عهده می‌گیرد. این اعتراض منتهی به این همانی مصداقی شد. یعنی یک مصداق از حالت ذهنی همیشه با مصداقی از حالت مغزی یکی است.

 

- فروکاهش

این مفهوم در طبیعی ترین موقعیت خود یعنی در فهم فلسفی علم به خوبی می‌تواند تقریب شود. نمونه استاندارد کتب درسی عبارت است از رابطه ترمودینامیک و مکانیک. تا قرن نوزدهم، این دو نظریه نقش مهمی در تصور ما از جهان جسمانی ایفا می‌کردند. از یک سو، رفتار آنچه را توصیف می‌کرد که فکر می‌شد جوهر است؛ گرما، مبانی آن که تبیین کننده واقعیتهایی مانند جنبش گرما از اجسام گرمتر به اجسام سردتر و اینکه مقدار گرمایی که اینگونه منتقل شده به ترکیب مادی اجسام مربوطه بستگی دارد. از سویی دیگر، اصول مکانیک با تلاش‌های نیوتون، روشهای تأثیر و تأثر اجسام ثابت و متحرک را بر یکدیگر تبیین می‌کرد.

بر اساس تلاشهای نظری و تجربی در قرن نوزدهم، امکان اتحاد این دو نظریه وجود دارد؛ و در همین اتحاد است که مفهوم «فروکاستن» (تحویل) وارد بازی می‌شود. وقتی این را درک کنیم که همه مواد از ذرات ریزتر (اتمها و مولکولها) تشکیل شده‌اند، و اینکه حرکت این ذرات تابع اصول مکانیک است، ممکن خواهد بود گرما را به عنوان درجه‌ای که این ذرات به سوی آن حرکت کرده و یا نوسان می‌یابند، شناخت. در این صورت، تبیینهای پیشنهادی در ترمودینامیک باید تحت تبیینهای گسترده تر مکاینک رده بندی شوند. مثلاً انتقال گرما توسط قوانین انتقال حرکت در میان اتمها و مولکولها تبیین می‌شود. در این صورت می‌توان گفت ترمودینامیک به مکانیک فروکاسته یا تحویل شده‌است. فروکاهی راهی است برای تأمین وجود شناختی برخی امور.

مفهوم فروکاهی خارج از حیطه علم نیز دارای کاربرد است؛ اما همواره روشن نیست شرایط استفاده مناسب از آن محقق باشد. در فلسفه ذهن معمولاً نظریه این همانی نوع را فروکاهش گرایانه می‌دانند. یکی دانستن امور گوناگون ذهنی و انواع پدیدارهای جسمانی شباهت زیادی با یکی دانستن گرما و جنبش مولکولی دارد؛ و نتیجه این خواهد شد که فهم ما از ذهن به فهم ما از مغز و نظامهای جسمانی مرتبط فروکاسته شود. چنین فروکاستنی واقعی بودن وجود شناختی امور ذهنی را تضمین می‌کند. البته فهم متعارف ما از ذهن با یک نظریه مانند ترمودینامیک قابل قیاس نیست تا همانند این مفهوم قابل تحویل و فروکاهی باشد.

 

- برهان معرفت

فرنک جکسن با استناد به کیفیات ذهنی -مانند رنگ- آزمونی فکری را ترتیب داد تا فیزیکالیسم را ابطال کند. فرض می‌کنیم مری در اتاقی سیاه و سفید زندگی می‌کند و از دیدن رنگها محروم است؛ او از طریق تلویزیونی سیاه و سفید و با کتابها و مجلاتی سیاه و سفید «همه» آنچه را که درباره عالم فیزیکی و ویژگیهای فیزیکی اشیاء دانستنی است می‌داند. او همه فرایندهای فیزیکی و فیزیولوژیکی قرمز-دیدن را می‌داند اما وقتی از اتاق سیاه و سفید آزاد می‌شود، و رنگ قرمز را برای اولین بار می‌بیند، می‌گوید: اوه... پس قرمز دیدن اینگونه است! این نشان می‌دهد که مری با اینکه همه دانستنیهای فیزیکی قرمز دیدن را می‌دانست، کیفیت قرمز دیدن را نمی‌دانست پس قرمز دیدن یک واقعیت فیزیکی نیست. این استدلال به برهان معرفت معروف است و پاسخهایی هم از آن داده شده‌است.

 

- فرارویدادگی

فرارویدادگی (supervenience) اصطلاحی است که حدود دو دهه یا بیشتر وارد فلسفه ذهن شده و به معنای وابستگی وجودی امور ذهنی به امور فیزیکی است. این مفهوم نقشی کلیدی در صورت بندی برخی از نظریات تأثیرگذار در مسأله ذهن و بدن ایفا کرده‌است، به خصوص تقریرهایی از فیزیکالیسم غیر تحویلی. فرارویدادگی ذهن و بدن به نفع یا علیه ادعاهای خاصی در باب امور ذهنی و به منظور یافتن راهکارهایی برای برخی مسائل محوری ذهن به کار رفته‌است مانند مسأله علیت ذهنی. مباحثی هم راجع به خود فرارویدادگی ذهن و بدن وجود دارد مانند چگونگی صورت بندی آن، ارتباط آن با تحویل ذهن-بدن، آیا می‌توان انواع خاصی از حالات ذهنی را مانند کیفیات ذهنی و حالات التفاتی از لحاظ فیزیکی فرا رویداده دانست، و در صورت عدم فرارویدادگی آنها لوازم آن برای فیزیکالیسم چه خواهد بود.

 

- رفتارگرایی

رفتارگرایی (Behaviourism) تحلیلی معتقد است واژگان حالات ذهنی معنایی به جز رفتار ندارند یعنی درد چیزی جز نالیدن، ابراز ناراحتی و دیگر رفتارها نیست. رفتارگرایی حذفی به کلی واژگان ذهنی را حذف می‌کند مانند کواین. ویتگنشتاین برخلاف آنچه معروف است رفتارگرا نیست (او صرفاً معتقد است که واژگان ذهنی از طریق رفتار شکل می‌گیرند).

 

- کارکردگرایی

رفتارگرایی تحلیلی حق نداشت در تحلیل واژگان ذهنی از واژگان ذهنی دیگر استفاده کند و این امر سبب بروز مشکلاتی برای این رویکرد شد زیرا آنان چاره‌ای از کاربرد این واژگان نداشتند. کارکردگرایی (Functionalism) برای حل این مشکل به جای آنکه ذهن یا حالات ذهنی را رفتار که خروجی اندامواره‌است بداند، آن را کارکرد یا تابعی از نقش علّی که ورودی نسبت به خروجی ایفا می‌کند، می‌داند. کارکردگرایی همچنین مشکل تحقق پذیری چندگانه را در نظریات اینهمانی حل کرد؛ زیرا ذهن که برنامه یا ساختار کارکردی است می‌تواند در سخت افزارهای مختلف تحقق یابد. کارکردگرایی همچنان در فلسفه ذهن پایدار است و انواع گوناگونی دارد مانند کارکردگرایی ماشینی، کارکردگرایی علّی و کارکردگرایی غایت شناختی.

 

- خودآگاهی

 

- مسأله اذهان دیگر

مسأله اذهان دیگر در فلسفه ذهن دارای دو بعد معرفت شناختی و مفهومی است: از بعد معرفت شناختی مسأله این است که ما از کجا بدانیم که دیگران ذهن دارند و صرفاً زامبی نیستند؟ از بعد مفهومی وجود اذهان دیگر را می‌پذیریم اما سؤال این است که آیا دیگران به همان کیفیت و نحوه‌ای که ما حالات ذهنی را تجربه می‌کنیم، این حالات را تجربه می‌کنند؟

 

- کیفیات ذهنی یا پدیداری

کیفیات ذهنی همانطور که از نامش پیدا است، کیفیت تجربه کردن حالات ذهنی است. به این کیفیات، احساس خام (raw feel)هم می‌گویند. بعضی از فیلسوفان ذهن کیفیات ذهنی را مقوم همه حالات ذهنی می‌دانند و معتقدند تجربه همه حالات ذهنی با این کیفیت همراه است؛ کیفیتی که صاحب تجربه می‌داند چیست اما نمی‌تواند آن را توصیف کند. مقاله معروف تامس نیگل «خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟» بر این دیدگاه تأکید می‌کند. اما فیلسوفانی مثل دنیل دنت اساساً کیفیات را حذف می‌کنند. دیوید چالمرز با توجه به مشکل کیفیات ذهنی به دوگانه انگاری وصفی گرایش دارد.

 

- حیث التفاتی

دسته‌ای از حالات ذهنی دارای محتوا هستند مانند باور که محتوا (یا متعلق) آن یک گزاره‌است مانند باور به اینکه باران می‌بارد. برای همین است که به اینگونه حالات گرایشهای گزاره‌ای می‌گویند. نام دیگر این خصوصیت دربارگی است. حیث التفاتی از موانع تبیین فیزیکی ذهن به شمار می‌رود. البته این مانع چندان دشوار نیست زیرا حیث التفاتی ویژگی همه حالات ذهنی نیست و تنها برخی از این حالات را دربرمی گیرد. بحثهای فراوانی میان فیلسوفان ذهن جریان دارد که اگر حالات ذهنی همان حالات مغزی یا کارکردی باشند، اینگونه حالات چگونه می‌توانند از حیث التفاتی (معناشناسی و محتوا) برخوردار شوند؟ جان سرل از برجسته ترین فیلسوفان ذهنی است که در این زمینه کارهای بزرگی کرده و اثری مستقل به نام حیث التفاتی نوشته‌است.

 

- محتوای ذهنی

برای رویدادها، حالات یا فرایندهای ذهنی دارای کارکرد می‌توان به دیدن اینکه در بسته‌است یا اعتقاد به اینکه شما در حال تعقیب شدن هستید، مثال زد. آنچه به طور محوری موجب تمایز حالات، رویدادها و یا فرایندهای محتوامند است این است که دارای ارجاع به متعلق می‌باشند.

این ویژگی جنسی و عام دارای زیرشاخه‌های بسیاری است. این ویژگی محتوا را به محتواهای مفهوم سازی شده محدود نمی‌سازد و محتواهای ساخته شده از حواس فرگه و نیز محتواهای راسلی ساخته شده از متعلقات و خصوصیات را دربر می‌گیرد. مطابق این ویژگی عام هنوز این احتمال باقی است که حالات ناآگاه همانند حالات آگاه دارای محتوا باشند. همچنین حالات شناحته شده توسط روان شناسی محاسبه ای-تجربه‌ای می‌توانند دارای محتوا باشند. فهم درست فلسفی از این مفهوم کلی محتوا نه تنها برای فلسفه ذهن و روان شناسی اساسی است بلکه برای نظریه معرفت و متافیزیک نیز دارای اهمیت است.

 

- هوش مصنوعی

ماروین مینسکی، بنیانگزار لابراتوار هوش مصنوعی ام.آی.تی. (مؤسسه فناوری ماساچوست)، در تعریف هوش مصنوعی چنین می‌گوید: علمی که ماشینها را به انجام کارهایی وامی دارد که اگر آن کارها از آدمی سرزنند، مستلزم هوش خواهند بود (۱۹۶۸). این نام راجان مک‌کارثی ابداع کرد. او در سال ۱۹۵۶ همایشی را ترتیب داد که بسیاری از پژوهشگران هوش مصنوعی آن را سرآغاز رشته خود می‌دانند. این همایش پروژه تحقیق تابستانی دارتماوث نام داشت.

یکی از نخستین سخنرانی‌های مربوط به هوش کامپیوتری در سال ۱۹۴۷ را منطق دان انگلیسی آلن تورینگ ایراد کرد که در آن زمان در آزمایشگاه فیزیک ملی کار می‌کرد. عنوان سخنرانی این بود: ماشین هوشمند؛ نظریه‌ای ابداعی. تورینگ گفت: بحث من در این است که دستگاه‌ها می‌توانند رفتاری نزدیک به ذهن انسانی داشته باشند.

 

- پیوندگرایی

هم‌زمان با پیشرفت در شناخت اندام شناسی و فیزیولوژی مغز در نیمه اول قرن بیستم، این دیدگاه که مغز متشکل است از واحدهای پردازش الکتریکی ساده رواج یافت؛ واحدهایی که یکدیگر را برانگیخته و نیز از یکدیگر جلوگیری می‌کردند. پژوهشگرانی همچون مک گلوخ و پیتس ۱۹۴۳ شروع به تحقیق در این موضوع نمودند که چگونه شبکه‌ای که از چنین واحدهای پردازش ساخته شده، می‌تواند محاسباتی را مانند منطق جمله‌ای اجرا کند. پژوهشگران دیگر مانند روزنبلات ۱۹۶۲، و سلفریج ۱۹۵۹ فایده شبکه‌ها را در کارهای مفهومی تر کاویدند.

این رویکرد دوم را پیوندگرایی نامیدند هر چند برخی نظریه پردازان به ویژه آنها که از علوم عصبی وارد فلسفه شده‌اند واژه شبکه‌های عصبی و عده‌ای دیگر اصطلاح پردازش توزیع شده موازی را ترجیح می‌دهند. هرچند پیوندگرایی در آغاز رقیب رویکرد پردازش نماد بود اما زمانی که دانش‌های شناختی در دهه ۱۹۷۰ شروع به تحقیق چند رشته‌ای کرد، رویکرد پیوندگرایی این وجه را از دست داد.

 

- علیت ذهنی

رابطه علی دو طرفه میان ذهن و بدن امری است که با شهود خود آن را درمی یابیم و انکار آن نیازمند دلیل بسیار قوی و قدرتمندی علیه این شهود است. با این حال، پذیرش علیت ذهنی برای همه نظریات مربوط به رابطه ذهن و بدن از دوگانه انگاری گرفته تا فیزیکالیسم مشکلساز شده‌است. دوگانه انگاران برای تبیین آن گاهی به اصالت علت موقعی، گاهی به درهم کنش گرایی و گاهی هم به اصالت توازی روی آورده‌اند اما هیچ یک از اینها نتوانستند تبیینی از رابطه علی ارائه کنند. انکار رابطه علی از طرف ذهن به بدن را در ادبیات فلسفه ذهن شبه پدیدارانگاری می‌نامند.

 

- هویت شخصی

هویت یا اینهمانی شخصی از این بحث می‌کند که شخص در زمان t1 با خودش در زمان t2 به چه ملاکی یکی است؟ برای مثال، با چه معیاری حکم می‌کنیم که سامان امروز همان سامانی است که دیروز با او به کلاس رفتم؟ برخی از فیلسوفان ذهن ملاک اینهمانی شخصی را استمرار جسمانی شخص دانسته‌اند و برخی نیز ملاک اینهمانی را استمرار روانی می‌دانند.

دهخدا_قسمت اول

استاد علي اکبر دهخدا

 زندگي و شخصيت دهخدا

استاد علي اکبر دهخدا از خبره ترين و فعال ترين استادان ادبيات فارسي در روزگار معاصر است که بزرگترين خدمت به زبان فارسي در اين دوران را انجام داده. لغت نامه بزرگ دهخدا که در بيش از پنجاه جلد به چاپ رسيده است و شامل همه لغات زبان فارسي با معناي دقيق و اشعار و اطلاعاتي درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احاديث و حکمت ها در زبان فارسي است خود به تنهايي نشان دهنده دانش و شخصيت علمي استاد دهخدا هستند. دهخدا به غير از زبان فارسي به زبانهاي عربي و فرانسوي هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوي به فارسي او نيز هم اکنون در دست چاپ مي باشد.
دهخدا علاوه بر اين که دانشمند و محقق بزرگي بود مبارز جدي و کوشايي نيز در انقلاب مشروطه محسوب مي شد. او مبارزه را نيز از راه نوشتن ادامه مي داد و مطالب خود عليه رژيم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافيل که از روزنامه هاي پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ مي کرد.
لغت نامه که بزرگترين و مهمترين اثر دهخدا محسوب مي شود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. يعني سالها بيش از آنچه که حکيم ابوالقاسم فردوسي صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجينه اي گرانبها براي زبان فارسي است، بلکه معاني و تفسيرات و شروح تاريخي بسياري از کلمات عربي را نيز داراست.

علي اکبر دهخدا سال 1297 ه.ق ( 1257 خورشيدي) در تهران متولد شد. گر چه اجدادش قزويني بودند ، ولي پدرش "خان بابا خان" که از ملاکان متوسط قزوين بود ، پيش از ولادت وي از قزوين به تهران آمد و در اين شهر اقامت گزيد. ده ساله بود که پدرش فوت کرد و فردي به نام ميرزا يوسف خان قيم او شد . دو سال بعد ميرزا يوسف خان نيز در گذشت و اموال پدر دهخدا به فرزندان يوسف خان رسيد.

در آن زمان يکي از فضلاي عصر به نام شيخ غلامحسين بروجردي از دوستان خانوادگي دهخدا کار تدريس او را به عهده گرفت و دهخدا تحصيلات قديمه را در نزد وي آموخت.  وي مردي مجرد بود ، و حجره اي در مدرسه حاج شيخ هادي (در خيابان شيخ هادي کنوني) داشت که در آن به تدريس زبان عربي و علوم ديني مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار مي کرد که هر چه دارد ، در نتيجه تعليم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها که مدرسه  سياسي در تهران افتتاح شد ، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصيل گرديد و با مباني علوم جديد و زبان فرانسه آشنا شد.

معلم ادبيات فارسي آن مدرسه محمد حسين فروغي ، موسس روزنامه "تربيت" و پدر ذکاء الملک فروغي بود که گاهي اوقات ، تدريس کلاس ادبيات را به عهده دهخدا مي گذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آيت الله حاج شيخ هادي نجم آبادي بود ؛ وي از اين حسن جوار استفاده کامل مي برد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزگوار بهره مند مي گشت. در همين ايام به تحصيل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه ، به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. سال 1281 شمسي هنگامي که 24 سال داشت ، معاون الدوله غفاري که به وزير مختاري ايران در کشورهاي بالکان منصوب شده بود ، دهخدا را با خود به اروپا برد و استاد حدود دو سال و نيم در اروپا و بيشتر در وين پايتخت اتريش اقامت داشت . وي در آنجا فراگيري زبان فرانسه و معلومات جديد را تکميل کرد.

مراجعت دهخدا به ايران مقارن با آغاز دوران مشروطيت بود. حدود سال 1325 هجري قمري (نهم خرداد 1286 هجري شمسي) با همکاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان ، روزنامه صور اسرافيل را منتشر کرد. اين روزنامه از جرايد معروف و مهم صدر مشروطيت بود. جذاب ترين قسمت آن روزنامه ستون فکاهي بود که با عنوان "چرند و پرند" به قلم استاد و با امضاي "دخو" نوشته مي شد. سبک نگارش آن در ادبيات فارسي بي سابقه بود و مکتب جديدي را در عالم روزنامه نگاري ايران و نثر معاصر پديد آورد. وي مطالب انتقادي و سياسي را با روش فکاهي طي مقالات خود در آن زمان منتشر مي کرد. پس از تعطيلي مجلس شوراي ملي در دوره  محمد علي شاه ، آزاديخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نيز به استانبول و از آنجا به اروپا رفت.

وي در پاريس با علامه قزويني معاشر بود. سپس به سوئيس رفت و در "ايوردن" سوئيس نيز سه شماره از "صوراسرافيل" را به کمک ميرزا ابوالحسن خان پيرنما (معاضد الدوله) منتشر کرد. آنگاه دوباره به استانبول رفته و در سال 1327 هجري قمري با مساعدت جمعي از ايرانيان مقيم ترکيه ، روزنامه "سروش" را به زبان فارسي منتشرکرد.

در دوران جنگ جهاني اول - که از سال 1914 تا 1918 ميلادي به طول انجاميد - دهخدا در يکي از روستاهاي چهارمحال بختياري منزوي بود و پس از جنگ به تهران باز گشت ؛ از کارهاي سياسي کناره گرفت و به خدمات علمي و ادبي و فرهنگي مشغول شد. مدتي رياست دفتر ( وزارت معارف ، رياست تفتيش وزارت عدليه ، رياست مدرسه  علوم سياسي و سپس رياست مدرسه عالي حقوق و علوم سياسي تهران به او محول گرديد ، تا اين که سه چهار روز قبل از شهريور 1320 و خلع سلطنت رضاخان ، از رياست آنجا معزول شد و از آن زمان تا پايان حياتش بيشتر به مطالعه و تحقيق و تحرير مصنفات گرانبهاي خويش مشغول بود.

دهخدا گاه براي تفنن ، شعر نيز مي سرود ؛ اما شاعري حرفه  اصلي او نبود. منظومه هاي معدودي از او توسط دکتر محمد معين گرد آوري شده است.

دکتر محمد معين ، اشعار دهخدا را به دو دسته تقسيم مي کند که عبارتست از : نخست ، اشعاري که به سبک متقدمان سروده است و بعضي از آنها داراي جزالت (فصاحت) و استحکامي است که تشخيص آنها از گفته هاي شعراي قديم دشوار مي نمايد. دوم : اشعاري است که در آنها تجدد ادبي به کار رفته است. بسياري از اديبان معاصر ، مسمط "يادآر ز شمع مرده يار آر" دهخدا را نخستين نمونه شعر نو به شمار مي آورند. دهخدا شعر "ياد آر ز شمع مرده ياد آر"  را در يادبود ميرزا جهانگير خان شيرازي ، مدير روزنامه صور اسرافيل سروده است.

اي مرغ سحر ، چو اين شب تار                                         بگذاشت ز سر سياهکاري

و ز نفخه روح بخش اسحار                                                رفت از سر خفتگان خماري

بگشود گره ز زلف زر تار                                                   محبوبه نيلگون عماري

يزدان به کمـال شد پديدار                                                و اهريمن زشت خو حصاري  

ياد آر ز شمع مرده ياد آر

اي مونس يوسف اندر اين بند                                          تعبير عيان چو شد تو را خواب

دل پر ز شعف، لب از شکر خند                                        محسود عدو به کام اصحاب

رفتي بر يار خويش و پيوند                                               آزاد تر از نسيم و مهتاب

زان کو همه شام با تو يک چند                                        در آرزوي وصال احباب

اختر به سر شمرده يار آر

چون باغ شود دوباره خرم                                               اي بلبل مستمند مسکين

وز سنبل و سوري و سپرغم                                            آفاق نگارخانه ي چين

گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم                                         تو داده ز کف قرار و تمکين

زان نو گل پيش رس که در غم                                        ناداده به نار شوق تسکين

از سردي دي ، فسرده يار آر

اي همره تيه پورعمران                                                  بگذشت چو اين سنين معدود

وان شاهد نغز بزم عرفان                                                بنمود چو وعد خويش مشهود

وز مذبح زر چو شد به کيوان                                           هر صبح شميم عنبر و عود

زان کو به گناه قوم نادان                                                در حسرت روي ارض موعود

بر باديه جان سپرده، يادآر

چون گشت ز نو زمانه آباد                                             اي کودک دوره ي طلايي

وز طاعت بندگان خود شاد                                            بگرفت ز سر خدا، خدايي

نه رسم ارم، نه اسم شداد                                           گل بست زبان ژاژخايي

زان کس که ز نوک تيغ جلاد                                          ماخوذ بجرم حق ستايي

تسنيم وصال خورده، يادآر

 

مبارزات سياسي دهخدا

وقتي دهخدا از سفر بالکان بازگشت ، انقلاب مشروطه کم و بيش آغاز شده بود. او که هميشه به فکر پيشرفت و ترقي مملکت خود بود ، انقلاب مشروطه را راه مناسبي براي رسيدن به اين هدف مي ديد. او در آغاز ورود به ايران ، از طرف امين الضرب مهدوي به عنوان معاون و مترجم" موسيو دوبروک" مهندس بلژيکي اداره شوسه خراسان ، استخدام شد. از همين زمان ديگران از نامه هاي اداري و نحوه کار دهخدا ، استعدادهاي او - خصوصا استعدادش در نويسندگي را شناخته بودند.

شش سال بعد ، دهخدا از طرف ميرزا جهانگير خان شيرازي و ميرزا قاسم خان تبريزي به عنوان نويسنده اي در روزنامه صوراسرافيل ، به تهران دعوت شد. ورود دهخدا به روزنامه صوراسرافيل در واقع آغاز فعاليتهاي سياسي دهخدا بود.

روزنامه صور اسرافيل که در حقيقت يک هفته نامه بود نه ماه پس از اعلام مشروطيت ، روز پنج شنبه هفدهم ربيع الاول سال 1325 قمري در محل کتابخانه تربيت واقع در خيابان ناصري تهران منتشر شد.

صور اسرافيل يکي از اساسي ترين سلاح هاي مشروطه خواهان بود که تيراژ هر شماره  آن حدود بيست و چهار هزار نسخه بود. اين روزنامه به طرزي ماهرانه براي اولين بار در ايران توانسته بود طنز و اخبار و مقالات سياسي و نيازهاي مردم آن زمان را به طرزي دلپذير و مردم پسند در قالب يک روزنامه چاپ کند. شايد اين اولين روزنامه ايران بود که مردم کوچه و بازار نيز آن را مي خواندند. آن زمان مردم تهران به غير از شاهنامه خواني و افسانه گويي و کارهايي از اين قبيل سرگرمي ديگري به نام روزنامه خواندن نيز داشتند. مردم دسته دسته مي نشستند و با شور و شوق از کودکان روزنامه فروش روزنامه اي را مي خريدند که هم نيازها و مشکلاتشان را مطرح مي کرد و هم مايه تفريحشان بود.

از ميان مطالب اين روزنامه آنچه بيش از همه طرفدار داشت و باعث شهرت روزنامه شده بود ، ستوني به نام "چرند و پرند" بود که با امضاي "دخو" به چاپ مي رسيد و نويسنده آن دهخدا بود. نوشته هاي دهخدا در ستون چرند و پرند از دو نظر قابل توجه است: اولا سبک نوشتار دهخدا در اين مقالات ، که مي توان آن را سبک جديدي در نگارش فارسي دانست و بنا به تاييد بسياري از مورخين ، سبک نگارش او در چرند و پرند سبکي کاملا نو بود و بسياري از نوشته هاي امروزي برگرفته از آن سبک هستند. هم چنين استدلال ها و طعنه هاي سياسي دهخدا در دفاع از مشروطه در نوع خود بي نظير بود و تاثير زيادي در طرفداري مردم از حکومت مشروطه داشت.

دهخدا_قسمت دوم

صور اسرافيل در طول مدت انتشار پنج بار متوقف شد. وقفه اول و دوم آن هر دو به خاطر مقالات تند و تيز روزنامه بود و هر دو بار روزنامه براي مدتي منتشر نشد. پس از مدتي روزنامه مجددا توقيف شد و محل چاپ روزنامه نيز مورد غارت و حمله قرار گرفت. دفعه چهارم ، وقفه در انتشار طولاني شد و مهمترين دليل آن بيماري دهخدا ذکر مي شد. آخرين توقف در کار چاپ روزنامه سه روز قبل از به توپ بستن مجلس شوراي ملي بود. پس از حاکم شدن فضاي رعب و وحشت در جامعه ، دهخدا و تقي زاده و سيد جمال الدين واعظ و تعدادي ديگر در خانه هاي نزديک مجلس شوراي ملي پنهان شدند. سپس به مدت بيست و پنج روز به عنوان پناهنده سياسي در سفارت انگليس به سر بردند تا اينکه بالاخره محمد علي شاه با هر تدبيري که بود آنها را از آنجا بيرون و تبعيدشان کرد.

دهخدا ابتدا به نزد محمد خان قزويني در پاريس رفت و پس از مدتي از آنجا خود را به شهر ايوردن سوئيس رساند و در آنجا نيز سه شماره ديگر از روزنامه صور اسرافيل را به هر زحمتي که بود به چاپ رساند و با هزار دردسر به تهران فرستاد. مدتي بعد عازم استانبول شد و در آنجا روزنامه فارسي سروش را به کمک ايرانيان منتشر کرد که حدود پانزده شماره از آن منتشر شد.

طرفداري دهخدا از مشروطه خواهان تا به آنجا بود که وقتي کودتاي بيست و هشت مرداد به پيروزي رسيده بود و سربازان شاه به دنبال دکتر فاطمي مي گشتند تا او را دستگير کنند ، به خانه دهخدا ريختند و خانه او را براي پيدا کردن دکتر فاطمي به هم ريختند و چون او را نيافتند ، دهخدا را بازداشت کردند و با شکنجه هاي بسيار سعي کردند تا حرفي از زير زبان آن پيرمرد بيرون بکشند. سرانجام نيز چون به نتيجه اي نرسيدند پيکر نيمه جان او را در دالان خانه اش رها کردند و سرانجام علي اکبر دهخدا در سن 77 سالگي جان به جان آفرين تسيلم کرد.

لغت نامه دهخدا

همان گونه که پيداست ، لغت نامه مهم ترين و اساسي ترين اثر دهخدا - حتي مهمترين اثر نويسندگي معاصر است و بيشتر شهرت و احترامي که دهخدا داراست ، به خاطر لغت نامه ي اوست. بنا به باور بسياري ، چنين کار بزرگ و چنين سرمايه گذاري عظيمي را براي زبان فارسي ، به غير از دهخدا تنها فردوسي انجام داده بود. تاليف لغت نامه دهخدا تاثير بزرگي در پايداري و جاودانگي زبان فارسي گذاشت. امروز در ايران به هر کتابخانه اي که برويم از ميزان مراجعاتي که به لغت نامه مي شود و در جستجوي معناي کلمه يا مطلبي علمي ، مجلدات لغت نامه دهخدا را ورق مي زنند ، مي توانيم به راحتي ارزش و اهميت اين کتاب را درک کنيم .

همه لغات فارسي و محلي ، نام شهرها و روستاها و کلمات علمي و شاخص ، حتي لغات عربي را مي توان در لغت نامه دهخدا يافت. در جلوي هر کلمه ، معناي لغوي آن ، موارد استعمال ، طرز تلفظ صحيح ، اشعاري در رابطه با آن و بسياري اطلاعات ديگر درباره لغت قرار دارد. لغت نامه دهخدا هم دايرة المعارف است و هم کتاب مرجع علوم گوناگون و هم لغت نامه. وجود اين کتاب در هر خانه يا کتابخانه يا جاي ديگري نعمتي بزرگ محسوب مي شود.

لغت نامه اي که دهخدا پنجاه سال ، يعني بيشتر عمر خود را صرف آن کرد ، از پايه سه چهار ميليون فيشي بنيان يافته است که دهخدا شب و روز به جمع آوري آنها مشغول بوده است. به گفته خود او و نزديکانش ، وي هيچ روزي از کار فيش برداري براي لغت نامه غافل نشد مگر دو روز به خاطر فوت مادرش و دو روز به خاطر بيماري سختي که داشت.

فکر ايجاد لغت نامه اي جامع که هم معناي تمام لغات فارسي را داشته باشد و هم اطلاعات لازم درباره همه چيز را به خواننده بدهد ، از همان زمان که دهخدا در يکي از قراي چهار محال بختياري منزوي بود به ذهنش خطور کرده بود. آن طور که آگاهان نوشته اند ، وي چند ميليون فيش از روي متون معتبر استادان نظم و نثر فارسي و عربي ، لغت نامه هاي چاپي و خطي ، کتب تاريخ و جغرافيا ، طب ، رياضي ، هندسه ، هيات ، حکمت ، کلام ، فقه و ... فراهم آورده بود. البته نقل مي کنند که او بيشتر يادداشت ها را از ذهن خود مي نوشته است . خود وي در يکي از يادداشتهاي پراکنده اش براي لغت نامه مي نويسد: « همه لغات فارسي زبانان تا کنون احيا و در جايي جمع آوري نشده و چه بسا لغات زيادي است که در کتب ديگر ، خصوصا در اشعار آمده است که ما آنها را در اينجا نقل کرده ايم. ولي از سوي ديگر هزاران لغت فارسي و غير فارسي در تداول به کار مي رود که تاکنون کسي آنها را گرد نياورده يا اگر گرد آورده به چاپ نرسانيده است. ما بسياري از اين لغات را به تدريج از حافظه ، نقل و سپس آنها را الفبايي کرده ايم ؛ ولي بايد دانست که براي به خاطر آوردن چندين هزار کلمه و الفبايي کردن آن عمر هفت کرکس مي بايد... و اين کار به هيچ فصل و قطعي ، بيرون از بيماري صعب چند روزه و دو روز رحلت مادرم - رحمه الله عليها-  تعطيل نشد و به جز اتلاف دقايقي چند براي ضروريات حيات در روز ، مي توانم گفت که بسيار شبها نيز ، در خواب و ميان نوم و يقظه در اين کار بودم . چه بارها که در شب از بستر بر مي خاستم و پليته مي کردم و چيز مي نوشتم.»

دهخدا در سال 1324 هجري شمسي ميليونها فيشي را که در تهيه لغت نامه فراهم کرده بود ، توسط مجلس شوراي ملي به ملت ايران هديه کرد و مجلس نيز قانوني را تصويب کرد که اين ميراث عظيم چاپ شود و موسسه اي نيز به نام لغت نامه دهخدا براي مديريت کار چاپ لغت نامه و ادامه راه دهخدا تاسيس شود. مدتي بعد از تصويب طرح چاپ لغت نامه در مجلس شوراي ملي ، دهخدا فوت کرد . از آن زمان به بعد کار هماهنگي و مديريت لغت نامه به وصيت خود دهخدا بر عهده دکتر محمد معين گذارده شد. او که خود فردي فرهيخته بود و در ادبيات فارسي تبحر فراوان داشت - و کتاب فرهنگ فارسي شش جلدي معين از آثار گرانبهاي اوست - به خوبي از عهده  ادامه اين کار خطير برآمد. پس از فوت دکتر معين نيز اين کار به وسيله دکتر سيد جعفر شهيدي و دکتر دبير سياقي و ديگران دنبال شد و به پايان رسيد.

تا زماني که دهخدا زنده بود چهار هزار و دويست صفحه از لغت نامه تهيه شده بود ؛ در حالي که لغت نامه اي که امروز وجود دارد در پنجاه جلد و بيست و شش هزار صفحه به چاپ رسيده است. هم چنين به تازگي سي.دي لغت نامه دهخدا نيز توسط موسسه دهخدا که زير مجموعه دانشکده ادبيات دانشگاه تهران است ، توليد و عرضه شده است.

به علت ارزش فرهنگي و علمي لغت نامه و نقش خطير آن در زبان فارسي ، از توليد و عرضه سي.دي يا کتاب لغت نامه دهخدا توسط شرکت ها و اداره هاي ديگر جلوگيري مي شود. همچنين به تازگي مجلس در حال بررسي اين طرح است که کتاب لغت نامه را از قانون حقوق مصنفان مجزا نگه دارد ؛ زيرا بر اساس اين قانون ، هر کتابي پس از گذشتن سي سال از زمان چاپش ، قابل چاپ شدن توسط هر چاپخانه اي است. اما به خاطر وضعيت خاص لغت نامه دهخدا قرار است قانوني تصويب شود که بر اساس آن به جز موسسه دهخدا ، هيچ موسسه ديگري نتواند دست به توليد و توزيع کتاب يا سي. دي لغت نامه دهخدا بزند.

ساير آثار دهخدا

دهخدا به غير از لغت نامه - که بزرگترين و پرارزش ترين اثر دهخدا است - کتاب هاي ديگري را نيز تاليف کرده است که با ارزش ترين آنها پس از لغت نامه کتاب "امثال و حکم" است. کتاب امثال و حکم کتابي است که در آن همه ضرب المثل ها ، حکمت ها ، آيات قرآن ، اشعار ، اخبار و احاديثي که در زبان فارسي مصطلح است ، جمع آوري شده اند.

دهخدا خود نقل مي کرد که در کودکي شبي بالاي بام خوابيده بود و به يکي از مثلهاي متداول در زبان فارسي مي انديشيد ، از اسم "مثل" آگاه نبود ، همين قدر درک مي کرد که جمله از نوع کلمات و لغات معمول نيست ، قلم برداشت و چند تا از آن نوع يادداشت کرد. اين نخستين قدمي بود که وي در راه تدوين امثال و لغات پارسي برداشت.

هنگامي که دهخدا و يارانش در حال تهيه فيش و يادداشت براي لغات لغت نامه دهخدا بودند ، اعتماد الدوله قراگزلو که در آن زمان وزير معارف بود ، به دهخدا پيشنهاد کرد که با توجه به اين که با وسايل امروزي چاپ لغت نامه ميسر نيست و تاليف لغت نامه کاري بسيار طولاني است ، امثال ، حکمت ها ، احاديث و ... را در کتابي جداگانه جمع آوري کند و منتشر سازد. دهخدا نيز اين پيشنهاد را پذيرفت و به اين ترتيب امثال و حکم را در بين سالهاي 1308 و 1311 به چاپ رسانيد و در پايان کتاب فهرست اعلامي نيز به آن افزود.

گروهي خرده گرفتند که عنوان کتاب " امثال وحکم" است ولي در طي آن ، اصطلاحات و کنايات و اخبار و احاديثي که مثل نيستند ، فراوان آمده. دهخدا به نگارنده اظهار داشت: من خود متوجه اين نکته بودم ، ولي از انتخاب عنواني طويل ، نظير "امثال و حکم و مصطلحات و کنايات و اخبار و احاديث..." خودداري و به عنوان ساده "امثال و حکم" اکتفا کردم. راه ديگر هم حذف اصطلاحات و کنايات و غيره بود ، که اگر استاد بدين کار دست مي زد ، خوانندگان خود را از فوايد بسياري محروم مي کرد.

نکته ديگر در باب اين کتاب ، مقدمه نداشتن آن است که اصولاً ، استاد علامه در باب مقدمه  کتابهاي خود احتياطي مقرون به وسواس داشت. در پاسخ سوال نگارنده ، راجع به علت عدم تحرير مقدمه براي امثال و حکم اظهار داشت:« در زبان فرانسوي هفده لغت پيدا کردم که در فرهنگ عربي و فارسي همه آنها را "مثل" ترجمه کرده اند ودر فرهنگهاي بزرگ فرانسوي ، تعريفهايي که براي آنها نوشته اند ، مقنع نيست و  نمي توان با آن تعريفات ، آنها را از يکديگر تميز داد. ناگريز توسط يکي از استادان فرانسوي دانشکده حقوق نامه اي به فرهنگستان فرانسه نوشتم و اختلاف دقيق مفهوم آن هفده لغت را خواستار شدم. پاسخي که رسيد ، تکرار مطالبي بود که در لغتهاي فرانسوي آمده بود که به هيچ وجه مرا اقناع نکرد. از اينرو از نوشتن مقدمه و تعريف مثل و حکمت و غيره خودداري کردم و کتاب را بدون مقدمه منتشر ساختم.»

همان طور که در قبل هم اشاره شد ، دهخدا به زبان فرانسوي نيز تسلط زيادي داشت. او چند کتاب را از زبان فرانسوي به فارسي ترجمه کرده است که البته هنوز به چاپ نرسيده اند. از آن جمله کتاب "عظمت و انحطاط روميان" است که نوشته شده توسط "منتسکيو" نويسنده سرشناس فرانسوي است.

کتاب ديگري که دهخدا از زبان فرانسوي به فارسي ترجمه کرده است کتاب "روح القوانين" است که اين کتاب نيز توسط منتسکيو تاليف شده است.

هم چنين استاد از آغاز جواني تا اواخر عمر به تاليف فرهنگ فرانسه به فارسي مشغول بودند. موارد اين کتاب ، شامل: لغات علمي ، ادبي ، تاريخي ، جغرافيايي و طبي به زبان فرانسه با معادل آنها در زبانهاي فارسي و عربي است. مرحوم دهخدا اين معادلها را با تتبع دقيق در ساليان متمادي از متون امهات کتب فارسي و عربي استخراج کرده اند. اين کتاب نيز به طبع نرسيده است.

از ديگر آثار دهخدا کتاب شرح حال ابوريحان بيروني است که مقارن هزاره تولد بيروني تاليف و به جاي پنج شماره مجله آموزش و پرورش از انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ ، مهر ماه 1324 منتشر گرديده و سپس در لغت نامه تجديد طبع شده است.

اثر ديگر دهخدا تعليقات بر ديوان ناصر خسرو قبادياني است. ديوان قصايد و مقطعات حکيم ناصر خسرو به ضميمه روشنايي نامه و سعادت نامه به تصحيح مرحوم حاج نصر الله تقوي و مقدمه آقاي تقي زاده و تعليقات آقاي مينوي در تهران به سال 1304-1307 هجري شمسي به طبع رسيده است. يادداشتهاي علامه دهخدا در تصحيح اشعار و بعضي نکات بامقدمه اي دلکش از صفحه 619 ديوان مزبور به بعد چاپ شده است. بعدها نيز مرحوم اديب پيشاوري در تصحيح برخي اشعار ناصر خسرو ، نظراتي اظهار کرده اند که در پايان ديوان خود آن مرحوم که به اهتمام مرحوم عبدالرسولي در 1312 در تهران طبع شده ، به عنوان "رساله نقد حاضر" به چاپ رسيده است . آقاي مسرور هم در مجله ارمغان ، سال دوازدهم ، انتقاداتي بر تصحيحات استاد منتشر کرده اند.

از ديگر کارهاي دهخدا مي توان به ديوان سيد حسن غزنوي - ملقب به اشرف - اشاره کرد که به اهتمام آقاي مدرس رضوي در تهران ، سال 1328 به طبع رسيده است. آقاي مدرس پس از اتمام متن ديوان ، آن را به نظر علامه دهخدا و استاد فروزانفر رسانيد و يادداشتهاي ايشان را در تصحيح اشعار در پايان کتاب جاي داد. تصحيحات مرحوم دهخدا در صفحات 361 تا 376 آن کتاب مندرج است.

فلج خواب

فلج خواب

 

فلج خواب(sleep paralysis) به حالت ناتواني در انجام حركات ارادي حين خواب اطلاق مي شـود. فلج خواب يـك تـجربـه ي دلــهره آور و هراس انگيز مي بـاشد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بيدار شـدن از خـواب و يـا در مـوارد نـادر در لحظه ي به خـواب رفتن رخ ميدهد. فلج خواب از چند ثانيه تا چـند دقيـقه بـه طـول مي انجامد. 25 تا 30 درصد جـمعيت كشـور حـداقل يكبار در طول زندگي خود اخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه كرده اند. فلج خواب ميتواند در هر سني روي دهد.

 

علايم فلج خواب:

1- ناتواني در حركت دادن تنه، دستها و پاها و صحبت كردن (فرد از فرط ترس ميخواهد فرياد بكشد و براي بيدار شدن تقلا ميكند، اما گويي تلاش وي بي نتيجه است).

2- فلج تمام و يا بخشي از عضلات اسكلتي ي بدن.

3- احساس خفگي و نزديك بودن زمان مرگ.

4- وحشتزدگي و اضطراب.

5- توهمات خواب(hypnagogic hallucinations): به توهمات شنيداري، ديداري و لمسي ي رويا مانند اطلاق ميشود. احساس حضور يك انسان ديگر در اتاق، احساس فشردگي در قفسه سينه، ديدن سايه ي افراد، ديدن منبع نوراني، شنيدن صداي افراد، شنيدن صداي قدمهايي كه نزديك ميشوند، ديدن شبح، تجربه خروج از بدن، احساس شناور شدن در هوا، شنيدن صداي بازو بسته شدن درها.

 

تصورات غلط نسبت به فلج خواب و يا بختك:

آزار و اذيت توسط جن، شيطان، ديو و يا موجودات فرازميني، و يا اشتباه گرفتن آن با تجربه خروج از بدن.

 

علت ايجاد فلج خواب:

عوامل ژنتيكي، اضطراب و استرس، اختلال هراس و اختلال در نظم خواب را در پيدايش فلج خواب دخيل ميدانند.

 

مكانيسم ايجاد فلج خواب:

در طي خواب در مرحله ي حركات سريع چشم(REM)، يعني مرحله اي كه رويا بيني در آن روي ميدهد، مغز انتقال سيگنالهاي صبي بسوي عضلات اسكلتي (به استثناي عضله ديافراگم و عضلات چشم) را مسدود و متوقف ميسازد، تا شما روياهاي خود را برون ريزي نكنيد (يعني مثلا وقتي خواب ميبيند در حال دويدن هستيد، از رختخواب بلند نشويد و شروع به دويدن نكنيد). هنگامي كه شما قصد داريد از خواب بيدار شويد، مغز مجدداً كنترل عضلات را به دست ميگيرد. اما گاهي اوقات قبل از اينكه مغز كنترل عضلات اسكلتي را بدست گيرد و عضلات از حالت فلج بودن خارج گردند، شما هشياري خود را باز مي يابيد. كه نتيجه ي آن احساس هراس آور فلج بودن بدنتان خواهد بود. نقطه ي مقابل اين عارضه زماني است كه برخي افراد هنگام رويا ديدن دستها و پاهاي خود را تكان ميدهند و يا در موارد شديد تر دچار خوابگردي ميشوند.

 

چه چيزهايي احتمال تكرار فلج خواب را افزايش ميدهند:

1-كساني كه بطور طاق باز و رو به پشت ميخوابند بيشتر به فلج خواب دچار ميشوند.

2-برنامه ي خواب نامنظم و محروميت از خواب.

3-افزايش استرس و اضطراب.

4-تغييرات ناگهاني در سبك و يا محيط زندگي.

5-مصرف قرصهاي خواب آور و آنتي هيستامينها .

 

چگونه هنگام تجربه فلج بدن خود را از اين وضعيت هراس آور خلاصي بخشيم:

1-سعي كنيد انگشتان دست و يا پاي خود را تكان دهيد.

2-چشمان خود را به شدت تكان دهيد، به دنباي آن پلكها و سر خود را.

3-سعي كنيد وضعيت خروج از بدن را در خودتان القا كنيد.

 

درمان فلج خواب:

فلج خواب يك اختلال خواب بي خطر است. تنها با رعايت اصول بهداشت خواب، خودداري از طاق باز خوابيدن و كاهش استرسها و هراسها ميتوان تكرار آن را به حداقل رساند. افرادي كه هفته اي يكبار به فلج خواب دچار ميشوند لازم است تحت درمان دارويي (مصرف ضد افسردگي ها) قرار گيرند.

 

 *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

نظریه اسلامی:

بختک چيست؟

“بختک هم از جمله موجودات نامرئي براي انسان است که توسط خداوند آفريده شده است اين موجود مي تواند بعضي از انسان ها را مورد حمله و تهاجم قرار داده و از نفس يا روح او تغذيه کرده ، به تدريج او را تضعيف نمايد. معمولا” افرادي که داراي نيرو يا افکار منفي و اخلاق ناپسند و زشت هستند ، يا از ناراحتي شديد خانوادگي رنج مي برند ، و کساني که به هر دليل دچار اختلال روحي و افسردگي شده اند ، بيشتر گرفتار بختک مي شوند.”

تبریک سال نو

 

سال نو مبارک

Happy New Year

new year

کوروش کبیر

کوروش کبیر

 

 

کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد) شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دورهٔ شاهنشاهی ایرانیان می‌‌باشد.

واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود، ‌او را سرور و قانونگذار می‌‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌‌دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چند گانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده . کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌‌باشد.

توضیح: روز جهانی بزرگداشت کوروش بزرگ 29 اکتبر است. (رجوع کنید به: روزشمار تاریخ ایران)

 

 

دوره جوانی

 

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی), در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده است. بنیادگذار سلسلهٔ هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰می‌زیسته است. پس از مرگ او, چیش‌پیش انشان به حکومت رسید. چیشپیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرشام فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا (دختر ایشتوویگو پادشاه قبیله ماد و شاهدخت آرینیس لیدیه) ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت, گزنفون, و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می‌‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس, و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت, ایشتوویگو شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. ایشتوویگو تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که ایشتوویگو تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می‌‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این ایشتوویگو دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. ایشتوویگو بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد ایشتوویگو برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می‌‌باشم, اختیار با توست."

ایشتوویگو از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای ایشتوویگو آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس ایشتوویگو دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش ایشتوویگو که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم".

کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت.

 

دوره قدرت

هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید, اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود. کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی] را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند. پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نابونید» پادشاه بابِل،‌ همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره ازادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

 

آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ

بابل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردیدو کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (538ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد . با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد . او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است .

 

آخرین نبرد

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام وحشی سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می پرداختند به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد. میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می کردند. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او جنگ در خاک ایران را برگزیند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند.

 

فرزندان

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجبه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای دو دختر به نام های آتوسا و ؟ بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایار، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

 

 

بتهوون

"لودويگ ون بتهوون"

 "طبيعت زيبا را بنگر و به روحت آرامش ببخش . عشق خواهان بهترين چيزهاست و براي آن دلايل خوبي دارد." اين جمله قسمتي از نامه ي هنرمندي موسيقيدان است که در تنهايي زيست و سمفوني هايش را محرم رازهايش ساخت. اين که مخاطب اين نامه چه کسي بوده ، براي هيچ کس آشکار نيست ، اما اين حضور واقعي ، يا حتي رويايي به حدي نيرومند بوده است که دستان يک مرد را روي کليدهاي پيانو قرار مي داد و با حرکات موزون انگشتان ، آهنگ هايي را به وجود مي آورد که در تاريخ جاودانه شد. تنها بتهوون مي داند راز اين حضور الهام بخش چه بوده است.

" لودويگ ون بتهوون" روز هفدهم دسامبر 1770 اولين آهنگ زندگي اش را شنيد و چشم هايش را در خانه قديمي شان واقع در "بن" گشود. خانواده او در اصل بلژيکي بودند ، پدرش يک خواننده و آهنگساز لااُبالي بود که هميشه تلاش مي کرد از راههاي آسان ، هزينه زندگي خانواده اش را تامين کند ؛ اما مادرش زني آرام بود که به فرزندانش عشق مي ورزيد. خانواده بتهوون از 5 کودک تشکيل مي شد، اما در ميان آنها تنها 3 پسر شانس ادامه حيات يافتند. لودويگ همواره درباره زمان دقيق تولدش ترديد داشت . او در شرايطي به دنيا آمد که والدينش داغدار مرگ برادرش "لودوينگ ماريا" بودند و اين غم تا پايان عمر بر زندگي "بتهوون" سايه افکند . او به سرعت دريافت  پدر ، غمگين مرگ برادر است و کوچکترين شيطنتي از جانب وي کافي است تا خشم پدر را برانگيزد. مادرش پيوسته داستان هايي از پدر بزرگش "کپل ميستر" روايت مي کرد ، تا پندارهاي مثبت از يک مرد را در ذهن کودکش پديد آورده و جديت و خشم بي مورد پدر را در سايه آنها پنهان کند و در نهايت پدر بزرگ به الگوي زندگي لودويگ تبديل شد. نخستين آموزش هاي موسيقي او در سن 5 سالگي آغاز شد. " يوهان ون بتهوون" اعتقاد داشت ، به سرعت مي تواند اين کودک را به عنوان پديده دنياي موسيقي به جهان معرفي کند. به همين خاطر آموزش پيانو را از سنين خردسالي آغاز کرد.

 "جرالد وگلر" دوست " لودويگ" به خاطر دارد که گهگاه از شيشه پنجره به منزل دوستش نگاه مي کرد ، مي ديد که او روي چارپايه اي قرار دارد و به سختي نوک انگشتانش را براي اجراي درس هايي که از پدر آموخته است ، به پيانو مي رساند . اين تجربه بعدها به يکي از تلخ ترين خاطرات "بتهوون" تبديل شد ، چرا که پايان کلاس هاي آموزش پدر ، همواره با گريه کودک 5 ساله همراه بود . پدر او تلاش مي کرد "بتهوون" را به عنوان نابغه به مردم معرفي کند و از اين راه امرار معاش کند ، او سرانجام کنسرتي ترتيب داد که در آن"لودويگ " به نواختن پيانو پرداخت . او کودک با استعدادي بود ، اما در آن سنين نشاني از نبوغ نداشت.

" يوهان" که دريافت ، کودکش در اين زمينه موفقيتي به دست نمي آورد، تلاشش را بيشتر کرد که از اين کودک به عنوان نان آور خانواده استفاده کند . حالا ديگر نيازي نبود "بتهوون" ، "موتزارت" دوم باشد ، بلکه همين ميزان کفايت مي کرد که دوستان پدرش را سرگرم کند و پول خردي دريافت کند . مادر "لودويگ" که از زندگي زناشويي اش رضايتي نداشت ، به مخالفت با "يوهان" پرداخت ، اما از آن جايي که همواره بيمار بود، نتوانست کاري از پيش ببرد. او در تلاش بود با سوزن دوزي ، چرخ زندگي را بچرخاند ، تا از ميزان فشار موجود بر کودکش بکاهد. "لودويگ" وابستگي بسياري به مادر رنجورش داشت و از او به عنوان تنها دوست و حامي اش نام مي برد. بيست و ششم مارس 1776 ، روز اجراي اولين موسيقي اين کودک 8 ساله بود ، اما " يوهان" هنگام معرفي کودکش او را 6 ساله معرفي کرد.

 "تهوون" در دوران کودکي همواره تصور مي کرد ، از سن واقعي اش کوچکتر است و زماني که شناسنامه اش را دريافت کرد، به اين نتيجه رسيد که احتمالاً اين شناسنامه متعلق به برادرش " لودوينگ ماريا" بوده که 2 سال پيش از او متولد شده و بر اثر بيماري در گذشته بود. لودويگ بتهوون در 12 سالگي به چنان موفقيتي دست يافت که معلمش در مجله موسيقي نوشت « اگر او اين چنين ادامه دهد ، بي ترديد موتزارت جديد خواهد بود.» رفته رفته او در خانه جايگزين پدر شد . ابتدا نيازهاي مالي خانواده اش را تامين کرد و زماني که ديد لاابالي گري پدرش باعث مي شود مسؤوليت هايش را به انجام نرساند ، اداره خانواده را به دست گرفت .

بتهوون در سال 1787 براي ملاقات با "موتزارت" و ادامه آموزش هايش به وين رفت. موتزارت هنگام برخورد با اين جوان شوريده حال ، با لباس هايي نامرتب و چشمهايي خاکستري ، در فکر فرو رفت و با ترديد پذيرايش شد ، اما کافي بود تا بتهوون در پشت پيانو قرار بگيرد ، تا استعدادش را نمايان سازد. موتزارت پس از شنيدن آواي موسيقي که از پيانوي لودويگ برمي خاست ، گفت: " نام اين پسر را به ياد بسپاريد . يک روز مردم دنيا را وادار مي کند که درباره اش به بحث و گفتگو بپردازند."

 بتهوون جوان ، پيشرفت چشمگيري داشت ،اما پس از مدتي مجدداً راه منزل را در پيش گرفت ؛ مادر زحمتکش او در حال احتضار بود و سر انجام تنها تکيه گاه خانوادگي او در روز هفدهم جولاي 1787 براي هميشه او را ترک کرد. اين غم براي مرد جوان جانکاه بود. از همين رو خاطرات مادر و دست هايش را که بر اثر سوزن دوزي زخم شده بود، با موسيقي پيوند زد و آهنگ هايي آفريد که بيش از هر کس به خود او آرامش مي داد. رفته رفته تمامي کساني که در عرصه موسيقي دستي بر آتش داشتند، اين آهنگساز جوان را شناختند و از مصاحبت با او لذت بردند.

بتهوون ، اولين سمفوني اش را درسال 1800 در کنسرت وين ارائه داد. امروزه ما آهنگ هاي او را در طبقه بندي کلاسيک جاي مي دهيم ، شباهت بسياري ميان اين آثار و آهنگ هاي "موتزارت" احساس مي کنيم ، اما حقيقت اين است که مخاطبان آن روزگار تفاوت ها و نوآوري هاي بسياري را در آهنگ هايش احساس کردند. يک سال بعد، اودرشبي که هيچ اثري از شادي و سرور نداشت، دوستش را فراخواند و در حالي که صدايش از زمزمه اي گنگ و مبهم بلندتر نمي شد، اعتراف کرد ناشنوايي تهديدش مي کند.

فرزند خانواده بتهوون که از زمان خردسالي سختي هاي بسياري را تحمل کرده بود، ديگر تاب نياورد و براي اولين بار اعلام کرد زندگي با او رفتار عادلانه اي نداشت است. او در مقاله اي که به سال 1801 به چاپ رسيد، گفت به عنوان موسيقيدان نمي تواند با زندگي در سکوت مطلق مواجه شود و از اين امر هراسناک است، اما موسيقي همان عاملي بود که به بزرگترين انگيزه زندگي اش تبديل شد و او را به ادامه حيات واداشت. مقاله ديگري که ازاو به چاپ رسيد، نشاني از نااميدي هاي گذشته نداشت. بتهوون با افتخار اعلام کرد هنوز آهنگ هاي بسياري براي ارائه دارد و همچنان به راهش ادامه مي دهد.

 

او در ماه جولاي 1812 با گوته ملاقات کرد. اين 2 مرد بزرگ يکديگر را تحسين مي کردند، اما حقيقت اين بود که در درک يکديگر ناکام بودند. با وجود  اين "بتهوون" آهنگ هايي را براي اشعار اين شاعر تنظيم کرد و همواره تاسف خورد که چرا او را بهتر درک نکرده است .

روز پانزدهم نوامبر 1815 با مرگ "کارل" مصادف بود . برادر دوست داشتني او هنگام مرگ وصيت کرد فرزندش تحت حضانت "بتهوون" بزرگ شود. اين بار نيزاو به خوبي به وظايف خود عمل کرد، با اين حال ، ناشنوايي باعث شد در ايجاد ارتباط کامل با کودک ناکام باشد.

"بتهوون" در سال 1827 به هنگام مراجعت از خانه برادرش بيمار شد . سرماخوردگي او دست در دست ديگر بيماري هايش داد، تا آنجا که در 26 مارس 1827 او را از پا انداخت .

از بتهوون تنها نامه اي برجاي مانده است که هنوز مخاطبي براي آن يافت نشده است ، نامه اي که روزي يکي از لطيف ترين هنرمندان دنيا براي محبوبش نگاشت و هرگز به مقصد نرسيد.

 

آموختم

در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر مي دانند ، و گاهي اوقات پدران هم

در 20 سالگي ياد گرفتم كه كار خلاف فايده اي ندارد ، حتي اگر با مهارت انجام شود

در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد ، مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته ، محروم مي كند

در 30 سالگي پي بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن

در 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چيزي است كه خود مي سازد

در 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن ، در آن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم ؛ بلكه در اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم دوست داشته باشيم

در 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهايي است كه براي انسان اتفاق مي افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان مي دهند

در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بد ترين دشمن وي است

در 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب

در 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي توان ايثار كرد اما بدون ايثار هرگز نمي توان عشق ورزيد

در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز ، بايد بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نيز كه ميل دارد بخورد

در 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مساله در اختيار داشتن كارتهاي خوب نيست ؛ بلكه خوب بازي كردن با كارتهاي بد است

در 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي فكر مي كند نارس است ، به رشد وكمال خود ادامه مي دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است ، دچار آفت مي شود

در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترين لذت دنيا است

 

در 85 سالگي دريافتم كه همانا زندگي زيباست

خدمات سرویس و نگهداری آسانسور

 

خدمات سرویس و نگهداری آسانسور

با کارآمد ترین افراد

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

آموزش:

فیزیک – EXCEL – WORD – PHOTOSHOP

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

فروش انواع کامپیوتر نقد و اقساط، با یکسال گارانتی تعویض، و قطعات اورجینال

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

نصب انواع ویندوز و نرم افزارهای ویندوز

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

 

تماس:

یاشار اقدسی 09329515458

Sorena.elevator@gmail.com

 

شرط بندی

يك روز خانم مسني با يك كيف پر از پول به يكي از شعب بزرگترين بانك كانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح كرد . سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانك را ملاقات كند . و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي كه سپرده گذاري كرده بود ، تقاضاي او مورد پذيرش قرار گرفت . قرار ملاقاتي با مدير عامل بانك براي آن خانم ترتيب داده شد .
پيرزن در روز تعيين شده به ساختمان مركزي بانك رفت و به دفتر مدير عامل راهنمائي شد . مدير عامل به گرمي به او خوشامد گفت و ديري نگذشت كه آن دو سرگرم گپ زدن پيرامون موضوعات متنوعي شدند . تا آنكه صحبت به حساب بانكي پيرزن رسيد و مدير عامل با كنجكاوي پرسيد راستي اين پول زياد داستانش چيست آيا به تازگي به شما ارث رسيده است . زن در پاسخ گفت خير ، اين پول را با پرداختن به سرگرمي مورد علاقه ام كه همانا شرط بندي است ، پس انداز كرده ام . پيرزن ادامه داد و از آنجائي كه اين كار براي من به عادت بدل شده است ، مايلم از اين فرصت استفاده كنم و شرط ببندم كه شما شكم داريد !

مرد مدير عامل كه اندامي لاغر و نحيف داشت با شنيدن آن پيشنهاد بي اختيار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسيد مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد 20 هزار دلار و اگر موافق هستيد ، من فردا ساعت 10 صبح با وكيلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندي مان را رسمي كنيم و سپس ببينيم چه كسي برنده است . مرد مدير عامل پذيرفت و از منشي خود خواست تا براي فردا ساعت 10 صبح برنامه اي برايش نگذارد .

روز بعد درست سر ساعت 10 صبح آن خانم به همراه مردي كه ظاهراً وكيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت .

پيرزن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست كرد كه در صورت امكان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد .

مرد مدير عامل كه مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به كجا ختم مي شود ، با لبخندي كه بر لب داشت به درخواست پيرزن عمل كرد .

وكيل پيرزن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد . مرد مدير عامل كه پريشاني او را ديد ، با تعجب از پير زن علت را جويا شد .

پيرزن پاسخ داد من با اين مرد سر 100 هزار دلار شرط بسته بودم كه كاري خواهم كرد تا مدير عامل بزرگترين بانك كانادا در پيش چشمان ما پيراهن و زير پيراهن خود را از تن بيرون كند.

 

قضیه چهار رنگ

 

قضیه چهار رنگ به صورت ساده این است: یک نقشه داریم. ثابت کنید می توان کشورها را با 4 رنگ، رنگ کرد به صورتی که هر دو کشور مجاور ناهمرنگ باشند. این مسله برخلاف ظاهر ساده اش سال ها فکر دانشمندان را به خود مشغول داشت تا در حدود 1976 چند دانشمند بعد از این که 25 سال از عمرشان را وقف اثبات این نظریه کردند، توانستند ثابت کنند که اگر برای حدود 10000 نقشه (گراف) ای که لیست شده بودند این کار امکان پذیر باشد آنگاه برای همه ی نقشه ها این کار ممکن است. این تعداد نقشه با کمک کامپیوتر و برنامه ای که آن ها نوشته بودند ، طی روزها تلاش کامپیوتر حل شد. آن ها در واقع در ابتدا قصد استفاده از کامپیوتر را نداشتند ولی ناچار به این کار شدند. بعد کسانی پیدا شدند و گفتند این که نشد اثبات و این دو نفر کلی تلاش کردند که آن ها را قانع کنند که این هم اثبات است و از اثبات 1000 صفحه ای یک قضیه بدتر نیست. ولی هنوز هم دانشمندان در حسرت یک اثبات ساده برای این قضیه هستند. اثباتی که روی کاغذ باشد!

 

نکته ی دیگر این که این مسله با کمک نظریه گراف حل شد.

 

اعتماد

صداقت جلب اعتماد

 

ممکن است سوال کنید که آیا می توان اعتماد از دست رفته را مجددا باز گرداند؟ ما مکررا شاهد این واقعیت بوده ایم. پس پاسخ آن آری است. شخصی عادت داشت که بگوید (اعتماد بر اساس پیشگویی های مثبت انسانها در تمام مدت عمرشان می باشد) زمانی که توافق های مابین شما پاک و مبرا باشد، آنوقت است که مجددا اعتماد بر قرار می گردد، ولی فعلا منتظر نتیجه ی آنی نباشد زیرا شما فقط عذر خواهی کرده اید. اشخاصی که خیانت می کنند، فکر می کنند کسی از این کارشان صدمه ای نخواهد دید، ولی زمانی که این قضیه فاش شود همسر فریب خورده آنها همواره در نگرانی باقی می ماند. مثل آدم هایی که از اضطراب رنج می برند یا سربازانی که پس از صحنه جنگ همیشه یادآور آن صحنه ها هستند. شفا، سالها به طول می انجامد. این راهنمایی ها برای سهولت نیل به شفا طراحی شده ولی صبور باشید.

نکات کلیدی: سه رکن صداقت

به قول خود وفا کنید و از محدوده خود، پا را فراتر نگذارید.

اگر عهد شکنی می کنید و یا به محدوده زندگی کسی بی حرمتی می کنید، احساس مسئولیت نمایید.

اشتباه خود را تلافی کنید و اعتماد مجدد را در روابط خود ایجاد نمایید و محدود خود را مستحکم تر سازید.

گام های مفید: حفظ و تجدید صداقت

در مورد محدودیت های قابل قبول رفتاری در محدوده یک مشکل واقعی، با همسرتان صحبت کرده و در مورد محدودیت های لازم و یا آنچه که موجب بی حرمتی در روابط شما گردد، به وضوح تذکر بدهید.

اگر عهد شکنی کرده و به اعتمادی که در روابط خود بوده است، بی حرمتی نموده اید، به همسرتان بگویید تا تعهد شما را در مورد آنچه که کرده اید حس کند.

عهد شکنی و بی حرمتی خود را جبران نمایید، در مورد جلب اعتماد مجدد، مسئول و متعهد باشید نظر همسرتان را در مورد جلب اعتماد اوضاع بپرسید تا اعتماد مجدد برقرار شود. توقع نداشته باشید که فورا اعتماد جلب شود. احتمالا این امر مستلزم زمان و موقعیت مناسبی است تا اعتماد مجدد او به شما اعاده گردد.

مشکل

خلاصی از شر مشکل

 

 

ما مسایل را آن طور که هست نمی بینیم، آنها را آن طور که خودمان می خواهیم می بینیم.                          انائیس نیل

دوست داری که کلمه ای یادت بدهم که مشکل ایجاد کند؟ آهان خود کلمه مشکل. این کلمه برای دانشمندان و ریاضیدانان صرفا زمانی بوجود ما آید که پای سوالی در زمینه موارد تحقیقی یا حل مساله ای در میان باشد و معنی ضمنی آن لزوما منفی نیست.

از نظر بیشتر مردم، واژه مشکل به معنی دردسر است. اگر تو در گفت و گوی روزمره از این کلمه استفاده کنی، دیگران احساس می کنند یک پای قضیه می لنگد و حتی اگر این طور نباشد، شنونده سردرگم، دلواپس یا آشفته خاطر می شود آن وقت است که تو یک آدم بدقلق دم دست داری!

مشکل یعنی بدی اوضاع

اگر تنها وسیله ای که داری، چکش است، هر مشکلی را شکل میخ می بینی. آبراهم مزلو 

وقتی به صاحب یک فروشگاه لباس گفتم اسم مشکل را نبرد، زد زیر خنده و گفت: ماه گذشته در برنامه کارآموزی کارآفرینها شرکت کردم و راجع به شیوه مدیریت بحث شد مربی ما می گفت اگر تمام مدت پشت میزمان بنشینیم و کاغذ بازی کنیم، به عنوان سرپرست کارمان را با موفقیت به پایان نرسانده ایم، چرا که تماس خود را با افراد حاضر در جهنم مقدم از دست داده ایم. از نظر من حرفش منطقی بود، چون گاهی به شدت در کارهای دفتری غرق می شوم. بنابراین با خود عهد کردم هر چند ساعت یک بار از دفترم بیرون بیایم و به قسمت فروش سری بزنم و سراغ کارومدانم بروم. حدس بزن چطوری با آنان سلام و احوالپرسی می کردم؟ می پرسیدم: مشکلی هست؟ و تعجبی ندارد که فقط گله و شکایت می شنیدم. از حالا به بعد از آنان می پرسم: اوظاع چطوره است؟ امروز چطوری بود؟ به این نحو سر صحبت باز می شود و همه چیز را می فهمم و بعد از تشویق آنها به نتیجه مثبت می رسم.

به کار بردن کلمه صحیح عاملی مهم است. استفاده صحیح و بجا از کلمات، نتایجی موثر بر روح و جسم می گذارد.                  مارک تواین   

مردی در یک همایش مخصوص والدین سرش را با تاسف تکان داد و گفت: ای کاش دیشب این را می دانستم. من و پسر بزرگم زیاد با هم حرف نمی زنیم. او مرا صدا زد و پرسید که می تواند با من صحبت کند؟ حدس بزن چه جوابی دادم؟ گفتم: البته پسرم، مشکل چیه؟ حالا می فهمم که جواب من به او القا کرده که فقط زمانی می تواند به سراغ من بیاد و حرف بزند که مشکل دارد.

با توجه به این نکته، کلمات عواقب جسمی و روحی به همراه دارد. استفاده بیش از حد از واژه مشکل، ممکن است باعث دلسردی شود و در واقع مردم را از تو دور کند. بهترین کار این است که از این کلمه خیلی به ندرت و عاقلانه استفاده شود.

زندگی ما را افکارمان می سازد. مارکوس ارلیوس

نگرش ماست که حرفهایمان را می سازد. فروشنده موفقی می گفت: ما در این فروشگاه این نظریه را به صورت اصلاحی به کار برده و به نتایج عالی رسیده ایم. حالا بخش (شکایات)را (اطمینان از کیفیت) نامگذاری کرده ایم. این تغییر نام باعث شده روحیه و عملکرد کارمندها بهتر شود. آنان قبلا احساس می کردند کارشان خسته کننده است، چون صرفا مشکلات را رفع و رجوع می کردند، ولی حالا شغل خود را به صورت مزیتی پایدار می بینند. هر اظهار نظری که می شنوند، فرصتی به آنها می دهد که کیفت خدمات را بهتر کنند. حالا به کارشان می بالند و سعی می کنند شهرت و آبروی فروشگاه را بالا ببرند. با جایگزین کرد یک عبارت به جای واژه مشکل می توانی هرگفت و گویی را به مسیر بهتری جهت دهی کنی.

به مثال های زیر دقت کنید.

بعد

قبل

سلام، شرلی، می خواستی راجع به چه موضوعی حرف بزنی؟

شرلی، منشی می گفت تو زنگ زدی مشکل چیه؟

قبل از ختم جلسه لازم است به موردی دیگر رسیدگی شود؟

وقتش است برگردیم سرکار. قبل از ختم جلسه، مشکل دیگه ای دارید؟

البته که می توانی بعد از ظهر دوشنبه را مرخصی بگیری.

مشکلی نیست می توانی بعد از ظهر دوشنبه مرخصی را بگیری.

خوب، کار آن مشتری به کجا کشید؟

من با شیوه ی مشتری راه انداختن تو مشکل دارم.

خواهش می کنم ملاحظه اطرافیانت را هم بکن

می خواهی بدانی مشکل چیست؟ تو فقط به فکر خودت هستی و بس

 

کاترین و شوهرش یک گلفروشی کوچک دارند او به من گفت که این نظریه چه تاثیر مثبتی روی شوهرش داشته است. گمان نمی کنم او خودش بداند استفاده از کلمه مشکل تا چه حد تعیین کننده درک و بینش او از زندگی است. از نظر هری، همه چیز به نحوی مشکل است. وقنی بعد از تحویل گرفتن گل به مغازه بر می گردد و می خواهد بپرسد چه اتفاقی افتاده، می پرسد: مشکلی پیش نیامد؟ اگر یکی از کارگرها به اتاق عقبی برود و بپرسد آیا می تواند با او حرف بزند. هری می گوید: البته مشکل چیه؟ او همیشه حرفهایش را با این جمله تمام می کند: مشکل دیگری هست که بخواهی درباره اش حرف بزنی؟ اگر مشتری بخواهد همان روز دسته گل سفارشی اش فرستاده شود، هری می گوید: در این مورد مشکلی نیست. یا مشکلی هست.

دیروز دخترم از او تشکر کرد که اجازه داده بود زودتر بیرون برود، و هری با گفتن مشکلی نیست جواب تشکر او را داد. کاترین متوجه شده که شوهرش فقط از روی عادت از کلمه مشکل استفاده می کند، بی آنکه متوجه تاثیرات مضر آن باشد.

کاترین ادامه داد: اما وقتی من در مورد این مساله با او صحبت کردم او با خودش عهد کرد که دیگر این کار را نکند و عادتش را تغییر دهد. به کار بردن کلمه مشکل باعث شده بود احساس کند زندگی کسل کننده است.حذف این کلمه بدبینانه سبب شده که نگرش او به زندگی مثبت تر شود و خانواده و مشتری هم متوجه این مساله شده اند.

رهنمودی برای رهایی از حل این مشکل

فرض کن همیشه دلت می خواست در خانه کسب کار و تعمیر کامپیوتر راه بیندازی تا رئیس خودت باشی. گاهی مشکل را تلفنی حل می کنی و گاهی هم لازم است به خانه ها بروی. تلفن زنگ می زند، مشتری است احتیاج به کمک دارد. چه واکنشی داری:

 

آنچه باید بگویی

آنچه نباید بگویی

با جمله ای مثبت جواب می دهی

سلام چه کاری از دستم بر می آید؟

با جمله ای منفی جواب می دهی.

مشکل کامپیوترت چیه؟

به مشتری کمک می کنی متوجه راه حل شود

به نظرم بدانم چی شده بعد از ظهر وقت دارم اگر می خواهی، بیایم نگاهی به کامپیوترت بیاندازم

با استفاده دائم از کلمه مشکل او را ناامید تر می کنید

ظاهرا همان مشکل ماه قبل پیش آمده متعجبم چرا این طوری می شود؟

با سیاست اطلاعات را از زیر زبان او بیرون می کشی بی آنکه آنها را به طور منفی دسته بندی کنی.

به جز این مورد، اوضاع کامپیوتر چطوره؟ آن پرینتر باهوش که باهات راه می آید؟

دائم ایرادها را ردیف می کنی و اوضاع را به هم می ریزی قسمت های دیگر کامپیوترت هم کار می کند یا نه؟

راستی مشکلی که با پرینترت داشتی حل شد؟

 

توالی زمان

توالی زمانی مفهومی ندارد ، چرا که ساختارها در ورای زمـان شکل می گیرند. دلیل اینکه توالی زمانی مفهومی ندارد این است که رویه ی شکل گیری ، قبل از اینکه ماده شکل خارجی به خود بگیرد شروع می شود. فیزیکدانــان کوانتوم آن را « پیش – ماده » می نامند ؛ تابع موج کوانتومی. اگر چه تابع موج کوانتومی با دقت بالایی قابل محاسبه است اما نمی توان آنرا ماده به حساب آورد. در واقع هیچ چیز نیست. امواج کوانتومی قادر به حرکت اند ، و بسیار بسیار سریع حرکت می کنند. در حقیقت آنها می توانند سریع تر از نور حرکت کنند. این بدان مفهوم است که آنها قادرند در زمـان ، رو به عقب یا رو به جلو حرکت کنند. فیزیکدانان ذراتی را که قادر به حرکتِ سریعتر از نور هستند (اگر چنین چیزهایی در واقع وجود داشته باشند) ، را تاکیون می نامند. اینشتین و فیزیکدانان بعد از او نشان دادند هر چیزی که بتواند سریع تر از نور حرکت کند را می توان به صورت توالی زمانی معکوس مشاهده کرد. برخی از ناظران ، این توالی زمانی را به صورت نمایش یک فیلم مشاهده می کنند ، در حالیکه از نظر بقیه ، فیلم به صورت معکوس پخش میشود. هر چند بسیار خارق العاده و خیالی به نظر می رسد ، امـــا نمونه های ریاضی چنین چیزهایی بسیار خوب تعریف شده اند و می توان گفت که حداقل از نظر ریاضی ، به خوبی درک می شوند. خاصیت اصلی دیگر امواج کوانتومی این است که در مکان و زمانی که احتمال وقوع چیزی می رود نمایــان میشود ؛ به عبارت دیگر ، معیاری برای احتمال وقوع یک واقعه است. یک تعبیر شگفت انگیز این است که بگوییم این احتمال نه تنها در ذهنِ ما وجود دارد ؛ بلکه در فضا – زمان حرکت می کند. به عبارت دیگر ، این موج هم درون ذهن ما و هم خارج از آن در جهان قرار دارد. به طور خلاصه ، موج کوانتومی ، موجی از احتمال است که با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت می کند و ذهن ما را به جهانی مادی پیوند می زند.

باز باران

 

باز باران

 با ترانه

با گوهر های فراوان

می خورد بر بام خانه

 

من به پشت شيشه تنها

ايستاده :

در گذرها

رودها راه اوفتاده.

 

شاد و خرم

يک دوسه گنجشک پرگو

باز هر دم

می پرند اين سو و آن سو

 

می خورد بر شيشه و در

مشت و سيلی

آسمان امروز ديگر

نيست نيلی

 

يادم آرد روز باران

 گردش يک روز ديرين

خوب و شيرين

توی جنگل های گيلان:

 

کودکی دهساله بودم

شاد و خرم

نرم و نازک

چست و چابک

 

از پرنده

از چرنده

از خزنده

بود جنگل گرم و زنده

 

آسمان آبی چو دريا

يک دو ابر اينجا و آنجا

چون دل من

روز روشن

 

بوی جنگل تازه و تر

همچو می مستی دهنده

بر درختان می زدی پر

هر کجا زيبا پرنده

 

برکه ها آرام و آبی

برگ و گل هر جا نمايان

چتر نيلوفر درخشان

آفتابی

 

سنگ ها از آب جسته

از خزه پوشيده تن را

بس وزغ آنجا نشسته

دمبدم در شور و غوغا

 

رودخانه

با دوصد زيبا ترانه

زير پاهای درختان

چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان

 

چشمه ها چون شيشه های آفتابی

نرم و خوش در جوش و لرزه

توی آنها سنگ ريزه

سرخ و سبز و زرد و آبی

 

با دوپای کودکانه

می پريدم همچو آهو

می دويدم از سر جو

دور می گشتم زخانه

 

می پراندم سنگ ريزه

تا دهد بر آب لرزه

بهر چاه و بهر چاله

می شکستم کرده خاله

 

می کشانيدم به پايين

شاخه های بيدمشکی

دست من می گشت رنگين

از تمشک سرخ و وحشی

 

می شنيدم از پرنده

داستانهای نهانی

از لب باد وزنده

راز های زندگانی

 

هرچه می ديدم در آنجا

بود دلکش ، بود زيبا

شاد بودم

می سرودم :

 

" روز ! ای روز دلارا !

داده ات خورشيد رخشان

اين چنين رخسار زيبا

ورنه بودی زشت و بی جان !

 

" اين درختان

با همه سبزی و خوبی

گو چه می بودند جز پاهای چوبی

گر نبودی مهر رخشان !

 

" روز ! ای روز دلارا !

گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد

ای درخت سبز و زيبا

هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "

 

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره

آسمان گرديده تيره

بسته شد رخساره خورشيد رخشان

ريخت باران ، ريخت باران

 

جنگل از باد گريزان

چرخ ها می زد چو دريا

دانه های گرد باران

پهن می گشتند هر جا

 

برق چون شمشير بران

پاره می کرد ابرها را

تندر ديوانه غران

مشت می زد ابرها را

 

 روی برکه مرغ آبی

از ميانه ، از کناره

با شتابی

چرخ می زد بی شماره

 

گيسوی سيمين مه را

شانه می زد دست باران

باد ها با فوت خوانا

می نمودندش پريشان

 

سبزه در زير درختان

رفته رفته گشت دريا

توی اين دريای جوشان

جنگل وارونه پيدا 

 

بس دلارا بود جنگل

به ! چه زيبا بود جنگل

بس ترانه ، بس فسانه

بس فسانه ، بس ترانه

 

بس گوارا بود باران

وه! چه زيبا بود باران 

می شنيدم اندر اين گوهرفشانی

رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

 

" بشنو از من کودک من

پيش چشم مرد فردا

زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -

هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "

 

دوستی

 

یكی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم كه یكی از بچه های كلاس را دیدم. اسمش كایل بود و انگار همه‌ی كتابهایش را با خود به خانه می برد.

با خودم گفتم: ”كی این همه كتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما این پسر خیلی بی حالی است!“

من برای آخر هفته ام برنامه‌ ریزی كرده بودم. (مسابقه‌ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه‌ی یكی از همكلاسی ها) بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.‌

همینطور كه می رفتم،‌ تعدادی از بچه ها رو دیدم كه به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاكها افتاد.

عینكش افتاد و من دیدم چند متر اونطرفتر، ‌روی چمنها پرت شد. سرش را كه بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش كشیده شد و بطرفش دویدم. در حالیكه به دنبال عینكش می گشت، ‌یه قطره درشت اشك در چشمهاش دیدم.

همینطور كه عینكش را به دستش می‌دادم، گفتم: ” این بچه ها یه مشت آشغالن!“

او به من نگاهی كرد و گفت: ” هی ، متشكرم!“ و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی كه سرشار از سپاسگزاری قلبی بود.

من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسیدم كجا زندگی می كنه؟ معلوم شد كه او هم نزدیك خانه‌ی ما زندگی می كند. ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟

او گفت كه قبلا به یك مدرسه‌ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین كسی اشنا نشده بودم. ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از كتابهایش را برایش آوردم.

او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی كند؟ و او جواب مثبت داد.

ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر كایل را می شناختم، بیشتر از او خوشم می‌آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند.

صبح دوشنبه رسید و من دوباره كایل را با حجم انبوهی از كتابها دیدم. به او گفتم:“ پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهی عضلات قوی پیدا می كنی،‌با این همه كتابی كه با خودت این طرف و آن طرف می بری!“ كایل خندید و نصف كتابها را در دستان من گذاشت.

در چهار سال بعد، من و كایل بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فكر دانشكده  افتادیم. كایل تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوك.

من می دانستم كه همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست كیلومترها فاصله بین ما باشد.

او تصمیم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.

كایل كسی بود كه قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت كنم.

من كایل را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله كسانی به شمار می آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا كنند.

حتی عینك زدنش هم به او می آمد. همه‌ی دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می كردم!

امروز یكی از اون روزها بود. من میدیم كه برای سخنرانی اش كمی عصبی است. بنابراین دست محكمی به پشتش زدم و گفتم: ” هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود!“

او با یكی از اون نگاه هایش به من نگاه كرد( همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد: ” مرسی“.

گلویش را صاف كرد و صحبتش را اینطوری شروع كرد: ” فارغ التحصیلی زمان سپاس از كسانی است كه به شما كمك كرده اند این سالهای سخت را بگذرانید. والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یك مربی ورزش... اما مهمتر از همه، دوستانتان...

من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست كسی بودن، بهترین هدیه ای است كه شما می توانید به كسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف كنم.“

من به دوستم با ناباوری نگاه می كردم، در حالیكه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می كرد. به آرامی گفت كه در آن تعطیلات اخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالی كرده تا مادرش بعدا وسایل او را به خانه نیاورد.

كایل نگاه سختی به من كرد و لبخند كوچكی بر لبانش ظاهر شد.

او ادامه داد: ”خوشبختانه، من نجات پیدا كردم. دوستم مرا از انجام این كار غیر قابل بحث، باز داشت.“

من به همهمه‌ ای كه در بین جمعیت پراكنده شد گوش می دادم، در حالیكه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ی  سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد.

پدر و مادرش را دیدم كه به من نگاه می كردند و لبخند می زدند. همان لبخند پر از سپاس.

من تا آن لحظه عمق این لبخند را درك نكرده بودم.

هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست كم نگیرید. با یك رفتار كوچك، شما می توانید زندگی یك نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن.

ما در مسیر زندگی یكدیگر قرار می گیریم تا به شكلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم.   

حالا شما دو راه برای انتخاب دارید:

این نوشته را به دوستانتان نشان دهید،

 یا آن را نادیده بگیرید گویی دلتان آن را لمس نكرده است.

همانطور كه می بینید، من راه اول را انتخاب كردم.

” دوستان،‌ بالهایی هستند كه شما را بر روی پاهایتان بلند میكنند، زمانی كه بالهای شما به سختی به یاد می‌آورند چگونه پرواز كنند.“

هیچ آغاز و پایانی وجود ندارد...

دیروز،‌ به تاریخ پیوسته،

فردا ، رازی است ناگشوده،

اما امروز یك هدیه است...   

 

دوست خوب

 

در بیمارستانی دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار پنجره ی اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقی روی تخت بخوابد. انها ساعت ها با هم صحبت می کردند: از همسر و خانواده و سربازی یا تعطیلات شان با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می نشست و تمام چیز هایی که بیرون از پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قو ها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در اب سرگرم بودند. درختان کهن به منظره بیرون زیبایی خاصی بخشیده بودند و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد. همان طور که مرد این جزئیات را توصیف می کرد هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و روحی تازه می گرفت. روزها و هفته ها سپری شد. تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت... و مستخدمین بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره توانست ان منظره زیبا را با چشمان خود ببیند.

ولی در کمال تعجب با یک دیوار بلند مواجه شد. مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظری زیبا و دل انگیز را از پشت پنجره برای او توصیف می کرده است.

پرستار پاسخ داد:ولی ان مرد کاملا نابینا بود.

 

براستی عشق چیست؟ احساس چیست؟ زندگی چیست؟

 

متن سایه دار

 

برای ساختن متن سایه دار اول باید یک عکسی با زمینه دریا، استخر و ... داشته باشید.

ولی بدون این نوع عکسها هم می تونید یه کارایی بکنید.

1- یک سند جدید در اندازه دلخواه ایجاد کنید.

File/New

W: 1024 px

H: 768 px

Re: 72 px/in

Color mode: RGB , 8 Bit

B.G: White

 

2- متن خود را با ابزار Text (T) در اندازه دلخواه بنویسید.

3- با راست کلیک کردن روی لایه متن گزینه Duplicate layer … را انتخاب کنید تا از لایه متن یک کپی بگیرد.

4- روی لایه متن کپی راست کلیک کنید و گزینه Rasterize layer… تا لایه متن به عکس تبدیل شود.

5- از منوی Edit ، گزینه Transform و سپس Scale را انتخاب می کنیم.

6- از قسمت وسط و بالا کلیک می کنیم و به سمت پایین می کشیم تا بطور کامل از لایه متن اصلی بگذرد و تا حدی بکشید که بزرگتر یا کوچکتر از لایه متن اصلی نشود و Enter را میزنیم. (یعنی باید به اندازه بکشید.)

7- حال باید یک فیلتر به آن اضافه کنیم.

Filter/Distort/Ripple …

Amount: 50

Size: Medium

9- مرحله 5 را باید تکرار کنیم ولی اینبار از گزینه Perspective را انتخاب و گوشه پایین چپ، کمی به سمت چپ می کشیم و Enter را می زنیم.

 

Pool

 

Sample

 

Sea